۱۴۰۳ پنجم ارديبهشت - 02:10 ب.ظ

گفت و گو با خلیل جوادی،شاعر و ترانه سرا:بیشترین داشته هایمان ندانسته هایمان است

بیشترین داشته هایمان ندانسته هایمان است

نوای فارس- لی لا رضایی:خلیل جوادی، شاعر، ترانه‌سرا و طنزپرداز تاکنون آثاری در زمینه شعر طنز و ترانه منتشر کرده است . اغلب اشعار او در زمینه‌ اجتماعی است . معروفترین شعر او «محکمه الهی» نام دارد که روز قیامت را با بیانی شیرین و طنز آمیز توصیف می‌کند.

او تاکنون با خواننده های بسیاری در زمینه ترانه همکاری داشته است واز سال ۱۳۷۷ تا سال ۱۳۸۲ کارشناس شورای شعر مرکز موسیقی سازمان صدا و سیما بوده است. همچنین داوری بعضی از جشنواره های ادبی را بر عهده داشته است و کارشناس و مجری چند برنامه رادیویی و تلویزیونی بوده است.

شعرهای او ابتدا در سال ۱۳۷۶ در مجموعه‌ای به نام «در سایه غزل» در کنار آثاری از ده غزلسرای دیگر منتشر شد. در سال‌های بعدی اشعار طنز او در جنگ‌های متعددی به چاپ رسید که از آن میان می‌توان دو کتاب «طنز امروز ایران» (به گردآوری ابراهیم نبوی) و «در حلقه رندان» (به اهتمام حوزه هنری) را نام برد.

خیابان‌خوابها (اشعار کلاسیک- غزل-مثنوی و رباعی )، سمفونی جیر جیرکها (ترانه ها)،محکمه ی الهی(مجموعه ی شعر طنز)،بهشت بی امکانات(مجموعه ی شعر طنز)،

برای تو(رباعی های عاشقانه) وبا تو(غزلهای عاشقانه) عنوان آثار مکتوب این شاعر و ترانه سرای ایرانی است.

با وی در زمینه ترانه در ایران گفت و گو کردیم که بخش اندکی از آن از همین قلم در روزنامه دنیای اقتصاد منتشر شد. می خوانیم:

 

ترانه چه اعتباری برای موسیقی به همراه دارد؟

ببینید می شود از چند منظر به این سوال شما نگاه کرد. می شود برای شعر(ترانه) ملودی، صدا(خواننده) اولویت  مرتبه و ترتیب قایل شد. می شود هر سه عامل و عوامل پیرامونی و حواشی آن را در قاب و قالب واحدی گذاشت و به یک چشم و همگن و هم عنان دید. بدون این که یکی از سه عنصر پدید آور یک اثر موسیقایی را به دیگری ارجح فرض کنیم و وبرایش تمایز قایل شویم بهتر است بگویم شایسته نیست با قاشق و بشقاب طلا نان خشک کپک زده بخوریم. این به این معناست که اگر یکی از این عناصر سست و ضعیف باشد آن دو عنصر دیگر را هم با خود به زیر خواهد کشید. اما از منظری دیگر می توانیم به پیدایش اولین اثر موسیقایی که شعر و موسیقی و صدا در کنار هم قرار گرفتند فکر کنیم .در این صورت می شود اینطور فرض کرد که ابتدا شعری وجود داشته  است . پس یک انسان خوش صدا پیدا شده و خواسته آن شعر را با صدای خوش به گوش مردم برسان و باز برای زیباتر شنیده شدن آن شعر وصدا تصمیم گرفته اند ملودی و موسیقی را هم به آن اضافه کنند. پس به این نتیجه می رسیم که عنصر شعر در یک اثر موسیقایی از اهمیت ویژه ای بر خوردار است.

 

در مقایسه ترانه های امروزی با کلام در موسیقی گذشته چه تفاوتی دیده می شود؟

آن چه که مسلم و روشن است با گذشت زمان و تغییر نسل ها ذائقه ی هنری و سلیقه ی مردم هم فرق کرده است. مخاطب موسیقی و ترانه ی امروز با مخاطب دیروز زمین تا آسمان تفاوت دارد. اما این تفاوت و تغییر ذائقه نباید توقع مخاطب را نازل کند. وقتی از تکرار و چخیدن بر یک مدار خسته می شویم و می دانیم که چه چیزرا دیگر نمی خواهیم٬ باید هوشیارانه این را هم بدانیم که چه می خواهیم. بسیاری از منتقدین موسیقی پیشین و دهه های گذشته استدلال هایی دارند که تا حدی قابل اعتنا و دارای مبنا و منطق است. مثلا می گویند: عصر امروز عصر سرعت و ایجاز است و مخاطب نو جوان امروز با توجه به دلمشغولی های فراوانی که حاصل تکنولژی بخصوص ارتباطات فرصت و حوصله ی این را ندارد که مثلا ده دقیقه صبر کند تا پس از شنیدن رینگ و چهار مضراب و پیش در آمد و تحریر های طولانی وای امان و ای داد و آواز و ردیف خوانی٬ یک تصنیف بشنود. به عبارتی دوست دارد فوری برود سر اصل مطلب. خب تا اینجا قبول اما بخش چه میخواهد قضیه کمی جای درنگ و تأمل دارد.

 

با این همه جامعه موسیقی ثابت کرده که از هر کلام بی هویتی استقبال می کند.

بی شک در سال های اخیر تلاشگران عرصه ی موسیقی مبتنی بر آزمون و خطا آثار شنیدنی انگشت شمار و اندکی هم خلق کرده اند. اما در این آشفته بازار آزمون و خطا سیل آلبوم های نازل و غیر هنری که با معیار های علمی و زیبایی شناسی هنر نا همخوان بوده به بازار موسیقی سرازیر شده است. وقتی این آثار را گوش می کنیم می بینیم نه در ملودی خلاقیت به کار رفته نه در شعرو نه خواننده صدای خوبی دارد. گویی خود افراد پدید آورنده هم متوجه این معضل شده اند که درهنگام ضبط و میکس صدای خواننده را تا حد ممکن پایین برده اند تا شنیده نشود وبا انواع ساز های نا مربوط فضارا شلوغ کرده اند. انگار از همان اول نیت بر این بوده که با هیاهوی ناساز ساز هاعیب شعر و صدارا بپوشانند. در واقع به چنین اثری به غیر از «سر و صدا» نام دیگری نمی شود گذاشت.

 

چنین چیزی عواقبی را نیز به دنبال خواهد داشت.

خب نتیجه ی این کم فروشی ها و بد فروشی ها تدریجا اثر منفی و تخریبی خودرا در اعتماد و باور مخاطب می گذارد و نتیجه این می شود که فروش آلبوم ها کمتر و کمتر می شود  تا جایی که خواننده ی فلک زده با هزینه ی  زیاد آلبوم تولید کرده و مجبور می شود کارش را به صرف توزیع و شنیده شدن با منت و به رایگان به دلالان و سوداگران آثار هنری بسپارد. اتفاق دیگری که در این شرایط می افتد این است که مخاطب سرخورده و دلزده هوای باز گشت به سرش می زند دوباره از منازل و اتومبیل ها صدای دلکش بنان به گوش می رسد. و چنین پدیده ای ذهن من شاعر را  به نهضت باز گشت ادبی معطوف می کند که در دوره ای به دلیل ابتذالی که خیل شاعران مقلد و چشم هم چشمی کار در سبک هندی به وجود آورده بودند .بعضی از شاعران برای گریز از آن منجلاب و ابتذال به سبک خراسانی بازگشت کردند. و نیز یاد آور رونسانس در اروپاست که روشنفکران چاره جو برای رهایی از  چنگال اصحاب کلیسای کاتولیک و تاریکی و یلدای بلند و طولانی قرون وسطا دست به دامان فلاسفه ی یونان باستان می شوند.

 

چرا موسیقی در ایران بدون کلام نمی تواند با مردم و بیشتر باعوام ارتباط برقرار کند؟

اگر کلمه ی عوام را به کار نمی بردید شاید از پاسخ به این سوال شانه خالی می کردم. شاید هم جوابی برای گفتن نداشتم. بدیهی است که قشر عوام ظاهر بین هستند و قادر به درک زیباییهایی که در عمق یک اثر نهفته است نیستند. چه بسا که یک موسیقی بی کلام می تواند تا عمق جان مخاطب هوشیار نفوذ کرده و گاهی اشک اورا در بیاورد. که این همان «ادراک بی چگونه ی هنر »است که استاد بی بدیل محمد رضا شفیعی کد کنی در مقاله ای به آن اشاره کرده اند. این یک امر طبیعی است که عوام موسیقی با کلام را بپسندد  چرا که او خود سخن می گوید و ذهنش با کلمه آشناست .هر چند که کلمه و کلام را به درستی نشناسد ولی موسیقی با کلام برای او معنا و مفهوم روشن تری دارد . چرا که بر این باور است حرف و کلام را می فهمد و اگر هم فهمش از شعر صحیح و دقیق نباشد برداشت و دریافت مخصوص به خودرا خواهد داشت و با دست خالی از این درگاه باز نمی گردد.

 

چه جور کلامی باید در موسیقی باشد تا از آن یک موسیقی خوب و به قولی موسیقی قابل شنیدن ساخته شود؟

یکی از جاهایی که مسئله ی نسبیت در آنجا به شدت حاکم و حضور تمام وکمال دارد، اظهار نظر در حوزه ی هنر و خلاقیت است. حوزه ی هنر جایی است که جزم اندیشی مطلق گرایی در آنجا  جایی ندارد. ما انسانها به هر اندازه که از دانش و تخصص و علم و آگاهی بهره برده باشیم باز هم بیشترین داشته هایمان ندانسته هایمان است. با این حال  از آنجایی که در مواجهه با سوال ناگزیر از جواب هستیم باید عرض کنم که شعر و ترانه هم نوعی موسیقی است به این معنا که افاعیل عروضی مصداق همان «نت» در موسیقی است.

 

در این میان چه ترانه ای موفق می شود؟

 اثری موفق خواهد بود که تلفیق شعر با موسیقی درست باشد. واژه ها ی به کار گرفته شده در شعر هوشمندانه، ملموس و محسوس، هماهنگ وهم نفس و هم شانه با موسیقی باشد. یکی از دلایل ماندگاری و دلنشین بودن بعضی ترانه های قدیمی شاید این باشد که شاعر و آهنگ ساز و خواننده با هم هم دل و هم نفس و هم خوان و هم خانه بوده اند . بی شک آن هنر مندان فارغ از نام و نان بخشی از زیبایی روحشان را در آثارشان دمیده اند.

 

بحثی که سالهاست مطرح است و هنوز پاسخی به آن داده نشده است این است که آیا ترانه زیرمجموعه ای از شعر است یا می توان آن را مستقل و حتی یک سبک نوشتاری دانست؟

ترانه ژانری از شعر است و در کنار موسیقی تعریف می شود و هویت پیدا می کند. در واقع ترانه اگر شعر نباشد ترانه نیست. اگر بنا را بر این بگذاریم که ترانه شعر نیست بلایی سر ترانه نی آید که امروز آمده است و ترانه سازان شعر ناشناس با انگیزه های حقیر نام و نان در این عرصه جولان می دهند.

«جای آن است مه خون موج زند در دل لعل/ زین تغاین که خزف می شکند بازارش»

قیمت این روزهای ترانه که توسط ترانه سرایان درنظر گرفته شده و گاه به قیمت های گزاف به فروش می رسد آیا منصفانه است؟

نمیدانم در جواب این سوال چه بگویم و چه توضیحی بدهم که جامع باشد. شاید بهتر باشد که بگویم ترانه ی خوب بی بهاست و نمی شود قیمتی برای آثن تعیین کرد. چرا که قرار است چند نسل با آن ترانه زندگی کنند و آن را زمزمه کنند قرار است این ترانه ی خوب برای چند نسل خاطره شود. ترانه ی بد هم بی بهاست به این معنی که نباید برایش بهایی قائل شد و قیمتی پرداخت. و صد البته خیلی ها برای این که پول پرداخت نکنند می روند و ترانه ی بد می خرند. البته نمی خرند بلکه پیدا می کنند.

 

برای جلوگیری از قیمتهای گزاف و بی منطق چه باید کرد؟

فکر می منم جواب این سوال را در سول قبلی تا حدی گفته ام. اما بگذارید من هم در اینجا یکبار جواب سوال شمارا با سوال بدهم. اصلا چرا گزاف؟ ترانه و شعر  ارزاق عمومی نیست نان نیست که خریدار مجبور به خرید آن باشد شعر هنر است عشق است. پس مشتری پول عشقش و پول ذوقش و بهای شعورش را می پردازد. اگر خوشش نیاید مجبور نیست به قول شما بهای گزاف بپردازد و می رود از همان ترانه های بی بها به معنی رایگانش پیدا می کند. اصلا محصول هنری تنها محصولی است که هر چه گرانتر باشد بهتر است. چرا عبارت گزاف را در مورد قیمت پراید به کار نمی برید؟ چرا نمی گویید ۲۵۰۰۰ هزار تو مان برای یک کیلو پنیر گزاف است؟ بگذارید داستان خاطره گونه ای  را برایتان تعریف کنم.  شش هفت سال پیش بنده در جمع شاعران و طنز پردازان یکی از سروده هایم رابه نام « محکمه ی الهی» خواندم و این شعر طنز سر از بلوتوث و اینترنت در آورد و  در دنیایی که به یمن ارتباطات به دهکده ی جهانی تبدیل شده بین فارسی زبان خودم دست به دست و فرا گیر شد. حتما شما هم مطلع هستید. سپس کتابش در ۱۱۲ صفحه به همراه چند شعر دیگر با همان نام محکمه ی الهی منتشر کردم  چاپ اول کتاب ۵۰۰۰ هزار تومان قیمت داشت. بعضی ها می گفتند قیمتش گران است. یکی از کتابفروش ها کتاب را در دستش گرفت و  وزنش را بر آورد کرد و گفت : مگر چقدر کاغذ برده است!؟ بنده در جواب گفتم: « چنان لب بستم از گفتن که گویی/ دهان بر چهره زخمی بود و به شد»

 

 

 

منبع : اختصاصی نوای فارس
به اشتراک بگذارید :
برچسب ها


عضویت : telegram.me/joinchat/AzEeHDus0u0ht5Y_Qi2E0Q