نوای فارس-احمد طباطبایی: سال 1353 پس از اتّفاقات عجیب و غریب و شش ماه رفتوآمد به استودیو بل، بالاخره آهنگ ضبط میشود. عوامل کار برای تهیه عکس ِ روی صفحه به قسمتهای پایین شهر رفته و عکسی را بر روی صفحه قرار میدهند که نشان از فقر آن محلّات است در کنار خانههایی شبیه به کاخ نیاوران.
صفحه «بوی خوب گندم» که حاصل ترانه شهیار قنبری، آهنگ ِ واروژان و صدای داریوش است، روانه بازار میشود. آن روزها مصادف است با بازیهای آسیایی ِ تهران و از طرفی هم خبر ورود دوباره نیکسون (رئیس جمهور وقت آمریکا) که خاطرات خوبی از آمدنش در دور اول ریاست جمهوری اش بعد از کودتای مرداد ماه 32 نبود و این بار هم اعتراضاتی را به همراه داشت.
شکل استعاری سطرهایی از ترانه باعث برداشتهای گوناگونی میشود. آیا این سطرهای ترانه همان طور که در لایه رویی خود نشان میدهد عاشقانهاست یا آن طور که تأمل بیشتر در آن خبر میدهد اجتماعی بودن و مرتبط بودن با اعتراضات علیه ورود نیکسون را با خود دارد؟
در همین راستاست که پس از انتشار نیز اتفاقات عجیب تمامی ندارد. ترانهسرا و خواننده کار دستگیر میشوند. خواننده به علّت اجرای دو کار دیگر در آن برهه زمانی، جُرم(!) سنگینتری دارد.
□
چیزی که سالهای سال برای نسلهای بعدی به جای میماند، ماجرای دستگیری عوامل کار است. ماجرایی که جنبه اجتماعی بودن بوی خوب گندم را تقویت میکند. و همچنین حرفهای ترانهسرایی که اغلب اوقات میکوشد مخاطب را با اثر تنها نگذارد و تمام این سالها در خط دهی به مخاطب در راستای تأویل آثارش فعال بوده است. شهیار قنبری در پانویس این ترانه در کتاب «دریا در من» مینویسد:
«نخستین کار مشترک من و عالیجناب واروژان. نخستین کار بیدار. یک ترانه اجتماعی که بیسببی مرا به زندان اوین برد. ترانهای بیدار و هشیار، برای مشرقزمین غمگین.»(1)
اینگونه است که باور غالب در مورد این ترانه، تأویل اجتماعی این اثر است که متأثر از ماجرای دستگیری و اذعان سرایندهی ترانه بر اجتماعی بودن است.
سال 84 کتاب «مرا به خانهام ببر» منتشر میشود. کتابی به کوشش یغما گلرویی که مشتمل بر ترانهها و مصاحبه با ایرج جنتی عطایی، و یادداشتهای دیگران دربارهی وی است. در جایی از مصاحبه ایرج جنتی عطایی در خصوص ترانه بوی خوب گندم به این صورت به اظهار نظر میپردازد:
مخاطبِ بوی خوب گندم یه خارجیه و ربطی به طبقهی حاکم وهموطن سلطهگر و استثمارگر نداره و ترانهسرا داره با یه خارجی صحبت میکنه. این ترانه رُ برای یک فیلم ِ سینمایی نوشتن و به گمانم که بعد در فیلم هم استفاده نکردن چون کارگردان با سازندگان ترانه به توافق نرسید 2.
در ادامه، یغما گلرویی ِ مصاحبهگر میگوید:«شایعه این ترانه در اعتراض به ورودِ نیکسون به ایران نوشته شده3.
و جنتی عطایی در این باره میگوید:«نه! آخه تنِ نیکسون فکر نمیکنم تنی باشه که ترانهسرا اینطور مشتاقانه در ترانهش راجع بهش صحبت کنه. تا اونجا که من میدونم این ترانه برای متنِ فیلمی به اسم فکر میکنم زیر پوست شب و اگر اشتباه نکنم کار نازنینم فریدونگله نوشته شده بود. که داستان اون فیلم دور میزد روی رابطهی یک مردِ جوان ایرانی و یک دخترِ جوانِ فرنگی! امّا به هر دلیلی که یادم نیست بخشِ تولید کننده ترانه وکارگردان به توافق نرسیدن و از ترانه در فیلم استفاده نشد4!
این اظهار نظر از جانب یکی از اصلیترین ترانهسرایان جریان ِ ترانه جدی ایران که همدوره شهیار قنبری هم هست، از مهمترین نظرات پیرامون بوی خوب گندم به شمار میرود. اظهار نظری که بازخوردهای زیادی دارد و یکی از دلایل گلآلود شدن رابطه این دو ترانهسرا نیز است.
چند سال بعد، یغما گلرویی کتابی را با همان الگویی که برای ایرج جنتی عطایی تدارک دیده بود، این بار برای خود تهیه میکند. کتاب ِ مصاحبه، ترانه، یادداشت دیگران. یغما گلرویی برای مصاحبه یکی از نزدیکترین دوستان خود را بر میگزیند تا –آن طور که مشخص میشود- مصاحبه دلخواهی را ترتیب دهد و حرفهای ناگفتهماندهاش را به علاوه بخشهای قابل توجهی که به طرزی عجیب کولاژی از مصاحبههای قبلی اوست در کتابش ارائه دهد. عجیبتر آنکه این بخشهای وصله زده شده به مصاحبه کتاب، بی هیچ اشارهای به منبع هر کدام آورده شده است و اینبار سؤالات از زبان مصاحبهگری واحد نشان داده میشود و وانمود میشود صحبتها در چارچوب یک گفتوگوی درازآهنگ انجام شده است!
در جایی از مصاحبه حرف به ترانه «بوی خوب گندم» کشیده میشود و یغما گلرویی ضمن تکرار صحبتهای جنتی عطایی به شکلی جزئیتر، این ترانه را اثری با پیام متحجرانه و واپسگرایانه میداند:
این ترانه سرشار از المانها و استعارههای زیباست و خیلی از علاقهمندان ترانه از جمله خود من سالها باهاش زندهگی کردیم و چه برداشتهای عجیب و غریبی ازش داشتیم. که این ترانه درباره اومدن نیکسون به ایران نوشته شده و توهماتی از این دست.
این ترانه همون طور که میدونی برای فیلم زیر پوست شب فریدون گله نوشته شده اما مجوز پخش نگرفته. موضوع اون فیلم هم درباره یه جوون ولگرد به اسم قاسم سیاس که با یه زن توریست آمریکایی آشنا میشه و سعی میکنه جایی برای خلوت کردن با اون پیدا کنه و راه به جایی نمیبره و آخرقصد میکنه تو خیابون باهاش معاشقه کنه که پلیس دستگیرش میکنه و اون زنم برمیگرده آمریکا... وقتی با آگاهی از این داستان، ترانه بوی خوب گندم رُ میشنوی میبینی که دقیقن داره همون داستان فیلم رُ روایت میکنه، میشه مثال زد از عباراتی تویی این مسافر شیشهای ِ شهر فرنگ، یا پوستم از جنسِ شبه، یا من به فکر یه اتاق اندازه تو واسه خواب و... اما اون چیزی که اغلب ما برداشت میکردیم – که البته حرفهای خود ترانهسرا هم در این برداشت بیتأثیر نبود – این بود که این ترانه غمنامهای برای مشرقزمین در رؤیارویی با فرهنگ و تمدن غربه و تازه همین پیام هم اگر منصفانه نگاهش کنیم متحجرانه و واپسگرایانهس که تو اعتقاد داشته باشی تمدن و آسمونخراش مطلقن چیزای بدیان و در مقابلش به خونه کاگلیت بنازی و بگی تازه گوسفندای ما پشگل میندازن یکی این هوا!
1- دریا در من، گزینه ترانههای شهیار قنبری، نشر نکیسا (آمریکا)، چاپ اول 1995، صفحهی 46
2- مرا به خانهام ببر، ایرج جنتیعطایی، گفتوگو/ گزینهی ترانهها/ نقد و نظر، به کوشش یغما گلرویی، انتشارات دارینوش، تهران، چاپ اول، سال 1384، صفحهی 58
3- همان
4- همان
5- رانندگی در مستی، گفتگو/ گزینه ترانه/ از نگاه دیگران، یغما گلرویی، نشر زخمه، چاپ اول 2012، صفحات 89 و 90
منبع : اختصاصی نوای فارس