نوای فارس-احمدطباطبایی: بهتقریب در تمامی ادوار، تولیدات ادبی یا هنری را میتوان به صورتی طبقهبندی کرد که شامل بخش کوچک آثار پیشرو یا خلاقه با غلظت هنری بالا است و بخش بزرگی از آثار دنبالهرو، غیرخلاق، مبتذل و... که در آن رقّت هنری به میزانی پایین و پایینتر وجود دارد. دستهی اول آثاری هستند که به هنر مربوطه هویت میبخشند و از این رو تاریخ آن شکل هنری را به پیش میبرند و دستهی دوم اندک هویت و نام خود را از رستهی مربوطه سلب میکنند و در هر مورد به مقداری کم یا زیاد شبیهسازی قالب هنری را به مخاطبان احتمالی نشان میدهند. این بخشبندی را در ترانهی دیروز و امروز ایران به خوبی میتوان لمس کرد. تولیدات حداقلی خلاقه و جدی و سیل عظیمی از آثار تکراری، تکراریتر و به غایت تکراری که در فرم و محتوا کمترین حرفی برای گفتن ندارند.
در نقد آثار هنری آنچه منتقدان را به سوی خود میکشاند آثاریست که در دستهی اول یا چسبیده به دستهی اول یا تلاشی برای راه یافتن به دستهی اول باشند. آثاری که از از رقیق بودن پرهیز کردهاند و نام «اثر هنری» را میتوان بدون واهمه دربارهیشان به کار برد. نقد این آثار میتواند پیشبَرندهی حرکت هنری مؤلف، مؤلفان و سلیقهی مخاطبان در مقیاسی متناسب با آن باشد، میتواند تلنگری بر مسیر طی شده در کوتاهمدت و تأثیر مثبتی در مسیر کلی پیشِ رو داشته باشد و در به بار نشستن تولیدات جدی عرصهی هنری مربوطه نقش ایفا کند.
از طرفی بررسی موردی و وارد شدن جزئی در نقد تولیداتی که راهی مبتذل و غیرخلاقه را پیش گرفتهاند، بیش از آن که بتواند یاریرسان باشد، به تولیدات مزبور هویت میبخشد تا بهعنوان عضوی از دایرهی آثار هنری فرض شوند. از سویی دیگر، نقد آثار مبتذل وقتکُشی از منتقد و مخاطب است و به این میماند عدهای جمع شده و سعی در رمزگشایی از هذیانهای مجنونی تبزده داشته باشند. و شوربختانه مجانین، تبزدگان و مجانین تبزدهی عرصهی ترانه بسیارند.
برای آن که در عمل بتوان به این موضوع پرداخت، نیاز به آوردن مثالهاییست. مثالهایی که بهراحتی میتوان به دست آورد. کافیست دستها را از روی گوشهامان برداریم. به این منظور به ترانههایی از آلبوم احسان خواجه امیری که به تازگی منتشر شده نگاهی میاندازیم.
در آثار پیشانقد عموماً سوژهها و موضوعات کلان از میان دم ِ دستیترین و سادهترین آنها انتخاب میشوند و مهمتر آن که تا انتهای اثر هم در همان کلیت باقی میمانند. عاشق شکستخوردهای که خاطرات معشوقاش را به یاد میآورد، درد میکشد و ناله میکند. این یکی از پیش پا افتادهترین موضوعات اغلب ترانههای دراماتیک است. در ترانههای پیشانقد همهی این مشخصههای موقعیتی در حالتی خام و پرداخت نشده باقی میمانند. در بیشتر ترانههای این آلبوم با همین عاشقِ مفلوکِ بیمعشوقِ قنبرکزده مواجهیم که با مرور خاطراتش از درد ناله میکند. و هیچ اتفاق دیگری در طول ترانه رخ نمیدهد. برای مثال ترانههای پاییز، تنهایی، عاشق، گذشتهها، درد، حس و...
پس ترانه با چه چیزی پر میشود؟ در پاسخ باید گفت از ویژگیهای آثار پیشانقد حرّافی صرف با تکیه بر رمانتیسیسم سخیف است، به این معنا که مؤلفهای دال بر تمایز متن از کلام عادی در آن نمیتوان یافت و علاوه بر آن عاطفهی موجود در ابیات، نمونهایست از احساسات رقیق و مبتدیانه. پس ما نه با پرداخت ایده مواجهیم و نه با ابزارهای هنری برجستهساز کلام. قریب به اتفاق ترانههای این آلبوم درگیر این حرّافی مبتنی بر احساسگرایی حیدرزادهوار و مبتدیانه هستند و سطرهای بسیاری را میتوان به شهادت این موضوع آورد. به طور مثال به چند نمونه از این جملات، از ترانههای مختلف آلبوم اشاره میشود:
بهیادتم من آروم جونم / بذار تو این حسرتم بمونم / بهیادتم من ای مهربونم (پاییز – روزبه بمانی)
یه جوری بعد تو تنها شدم که به هر آیندهای بیاعتمادم / بدون تو فقط دیروزمُ نه، تمام عمرمُ از دست دادم (تنهایی – روزبه بمانی)
نفس که می کشم حالم خرابه / چهقدر دلتنگیُ طاقت بیارم / نه اینکه فکر کنی تو فکر مرگم / توان زندگی کردن ندارم (هراس – روزبه بمانی)
باز دوباره فکر تو، باز ادامهی غمت / این درد یه عمره با منه، ای کاش ندیده بودمت (عاشق – روزبه بمانی)
هر چی بعد از تو کنارم بود رفت خاطره موند / تب تو داروندارمُ سوزوند / ببین عشقت منُ تا کجا کشوند (دیوونگی – زهرا عاملی)
گذشتهها رُ دوره کن روزای خوبمون گذشت / یه شب از اون شبای خوب چرا دوباره برنگشت؟ (گذشتهها – حسین غیاثی)
...
جستوجو در آثار پیشانقد به جهت نقد عملی اعم از تشخیص اشکالات متنی همچون ضعفهای نحوی و تألیفی، ایرادات قالبی و... آدرس غلط را دنبال کردن و به بیراه رفتن است. چرا که بود و نبود مواردی از این دست تفاوتی در اصل ماجرا که نسبت اثر با مؤلفههای هنری و «خلق کردن» به معنای واقع کلمه است به وجود نمیآورد. به عنوان مثال و تنها برای روشن شدن بیشتر موضوع به دو ترانه از این آلبوم اشاره میشود.
ترانهی «پاییز» نوشتهی روزبه بمانی. ابتدا سعی میکنیم از درِ کنکاش و نقد اثر وارد شویم. ترانه با مصاریع زیر آغاز میشود:
بازم یه پاییز، دوباره بارون / هجوم فکرت، همون خیابون / دوباره دلشورهی تو رُ دارم
دوباره دلتنگتم عزیزم / دوباره دارم بههم میریزم / چهقدر از این حال بیتو بیزارم
و در بند بعد با این قسمت مواجهیم:
بهیادتم من آرومِ جونم
بذار تو این حسرتم بمونم
بهیادتم من ای مهربونم
یکی از ویژگیهای آثار هنری، استحکام ساختار اثر در بُعد قائم متن است. به این معنا که اجزای متن در مصاریع و بندهای مختلف در دیالوگی منطقی با یکدیگر زندگی میکنند و انسجام متن را سبب میشوند. در این ترانه، راویای که در بخش اول مملو از دلشوره و دلتنگیست، در حال بههم ریختن است و از این حالِ بیمعشوق بودن بیزار است در بخش دوم از معشوق درخواست میکند که اجازه دهد در این حس حسرت و حالوهوایی که از آن بیزار است بماند. درخواست تغییر ندادن این شرایطِ منزجرکننده از مضحکترین تناقضات موجود در تمامی ترانههای فارسیست و با این معکوس انداختن، از بیماریهای روانی موجود در ترانههای بازار با سرعتی مطمئن سبقت میگیرد. معشوقی که کاری به کار عاشق ندارد اگر هم فیلش یاد عاشق کند، با تابلوی ورود ممنوعی مواجه است که درِ خانهی او نصب شده و از معشوق طلب احتذار به جهت عذاب کشیدن دارد.
یکی از نقاط قابل توجه در این ترانه صفتیست که در مصراع سوم از بخش دوم قرار دارد. مهربان. عاشق که از تنها گذاشتن خود و حالوروز ِ نزار خود سخنها میراند و دلیل آن را بی او بودن می داند، صفتی شایستهتر از مهربان برای ایشان نمیبیند و باز این موضوع را میرساند که ترانه در انسجام ساختاری با مشکلات عدیده مواجه است.
از ادامهی نقد این ترانه دست میکشیم چرا که این کار به تحلیل منطقی یک جوک میماند و دلیل آن همان مسئلهایست که به مقداری از آن در طول این مطلب اشاره شد. این که در کلیت ما با اثری مبتذل و نخنما سروکار داریم. یک نگاه سرسری به این ترانه میتواند به خوبی نشان دهد که دلیلی برای ورود به مباحث فنی ترانه محلی از اهمیت ندارد. جملاتی به شدت تکراری با واژگان و معانی به شدت تکراری برای انتقال مفهومی و کلیتی به شدت تکراری.
ترانهی «گذشتهها» نوشتهی حسین غیاثی. در این ترانه سلامت متن از نظر فرمی و ساختاری حفظ شده است اما متأسفانه ترانه در سطوح نازلی از خلق شدن اثر جا مانده است. در سطح اولین دفتر مشق ترانهسرا یا شاعری که قلم به دست میگیرد تا مکنونات قلبیاش را به رشتهی تحریر درآورد:
دوباره بیقراری و دوباره گریههای من / نمیدونم چرا به تو نمیرسه صدای من
یا
گذشتهها رُ دوره کن روزای خوبمون گذشت / یه شب از اون شبای خوب چرا دوباره برنگشت؟
یا
تموم خاطرات تو، گذشته با مرور من / بدون تو به شب رسید روزای سوتوکور من
یا
نگفتههای قلبمُ نمیدونم به کی بگم! / دلم همیشه روشنه دوباره میرسیم به هم
و...
گذر نکردن درونمایه و ساختار اثر از مرحلهی ابتدایی سرایش باعث میشود که هر دوی این ترانهها به سطحی از اثریت نرسند که بتوان آنها را قابل اعتنا برای تحلیل و بررسیهای هنری کامل از منظر مؤلفهها و نظریههای نقد علمی دانست و همین است که در سطح «پیش از نقد شدن» قرار میگیرند و متأسفانه ترانههای موجود در آلبوم تازهی خواجه امیری عموماً همین خط و ربط ابتذال را طی میکنند.
حرف آخر آن که نوشتن ترانه بر مبنای ملودی نمیتواند توجیهی بر سطحیسرایی باشد، آثار موفق خلق شده در این زمینه گواه بر این است که ترانهسرایان حرفهای بدون کم کردن از بار ارزشی اثر توانستهاند از پس سرایش مطلوب بر آیند و همچنین ترانهسرایی که نتواند کلام قابل دفاعی بر روی ملودی دریافتی قرار دهد، راه آبرومندانهتری پیش رو دارد و آن عدم همکاری در قطعهی سفارش شدهی مربوطه است.
منبع : اختصاصی نوای فارس