نوای فارس-مرسده مقیمی ـ سینما و موسیقی همیشه دو رسانه مهم برای ارتباط با مردم و به ویژه جوانان است؛ سرگرمیهایی که در صورت دغدغهمندی صرفا سرگرمی نیست و میتواند وجوه مختلفی را در بربگیرد چرا که بخش عمدهای از زندگی جوانان را به خود اختصاص میدهد. حالا در سالی که به ندرت فیلم خوب روی پرده رفته است؛ چشم دوستداران سینما به جشنواره فیلم فجر بود تا این امید را زنده کند که سال آتی این همه رکود در سینما جایش را به فیلمهای خوب خواهد داد و دوباره تماشاگر را به خود فرا خواهد خواند .
اما با گذشت یک ماه از پایان جشنواره فیلم فجر تمامی کارشناسان معتقدند آن جشنواره بیرمق با فیلمهایی خنثی و بلا تکلیف نمیتواند نوید سال سینمایی خوبی را بدهد.هر چند مسئولان با انتخاب پر سر و صداترین فیلمهای جشنواره برای اکران نوروز سعی کردهاند نوید سالی پویا و خوب را در سینما به مردم بدهند کسانی که فیلمهای دیگر را دیدهاند میدانند که نهایتا دو یا سه فیلم دیگر برای اکران مانده که میشود یک ساعت و نیم تماشایش کرد و برای مابقی فیلمها واقعا تحمل یک ساعت و نیم کاریست دشوار.
بگذریم که همین فیلمهای پر سر و صدا هم الزاما فیلمهای خوبی نیستند مثل ایران برگر جوزانی که به طرز غریبی دیدنش به آدم توهین میکند! و روباه افخمی که دوز توهم توطئهاش به قدری بالاست که مخاطب را حیرتزده میکند.
در سالهایی که سینما نمیتواند آن نیاز موجود را با کاراییاش رفع کند و یا در حال درجا زدن است یا در حال پسرفت؛ موسیقی آنقدرها بد پیش نمیرود و هر از گاهی آلبومهای موفق و خوبی راهی بازار میشود که نشان میدهد به رغم تمام سختگیریهایی که در حوزه موسیقی وجود دارد هنرمندان این عرصه تمامی تلاششان را برای ارائه کاری خوب میکنند. اما میان تمام آلبومهای منتشر شده، نه فقط در سال گذشته بلکه در چند ساله اخیر موسیقی ایران «پاروی بیقایق» سری از سرها سواست.
در طول سالهای اخیر بسیاری از کارشناسان موسیقی از ممتاز بودن سطح موسیقی چاوشی نوشتهاند هر کدام نیز دلایل روشنی دارند. عدهای معتقدند ملودیهای کمنظیری در ذهن دارد که اغلب هم آنها را فقط برای خودش نگاه میدارد، عدهای معتقدند صدای خاص او که گذشت زمان ثابت کرده کسی توانایی تقلید کردنش را ندارد هواداران پر و پا قرصی دارد و اینکه جنس صدای او هم مخالفان سفت و سخت خودش را دارد هم عشاق سینهچاک را سبب میشود او بیشتر از بقیه مرکز توجه باشد.
در چند آلبوم آخر که منتقدان موسیقی معتقدند چاوشی تمامی عوامل را کنار هم دارد و علاوه بر سواد و نبوغ موسیقایی و جنس صدا، انتخابهای درستی نیز دارد.
دیگر همچون گذشته کارهایش خطا و به اصطلاح «پِرتی»ندارد به سختی میشود آلبوم جدید او را گوش داد و قطعهای را رد کرد.
او حالا به اندازهای از بلوغ رسیده که میداند جای هرچیز کجاست و به موقع آن را بروز میدهد حتی تک آهنگها هم مثل سابق نیست و به نظر میرسد هر تکآهنگ وقت مبسوطی برده باشد؛ همه این چیزهایی که موسیقینویسان از آن به کرات نوشتهاند و نه دوباره نوشتن اش بعد ازحدود شش ماه از انتشار آلبوم پاروی بیقایق محلی از اعراب دارد نه در حیطه تخصص نگارنده است.
آنچیزی چاوشی را مهمترین چهره هنری سال 93 میکند؛ ممتازی او در هنر فعلی این مرز و بوم است به قدری که بتواند جای خالی چیزهای دیگر را به تنهایی پر کند و این ابدا دستاورد کوچکی برای یک هنرمند نیست. به زعم نگارنده، آن چه چاوشی را از سایرین ممتاز میکند، حتی ازهمکاران آن طرف آبی خود، نه فقط دقت و تیزهوشی او در ساخت آثار و صدایی متفاوت از همه است؛ نه حتی اینکه او به جای تمرکز بر پول پارو کردن از طریق کنسرت تمام وقتش را میگذارد روی آلبومش!بلکه همه و همه چیز اوست که او را متمایز کرده است و شاید همین میشود که با توجه به اینکه تقریبا سالی یک آلبوم از او منتشر میشود با چنان آلبوم متفکرانه ای مواجهیم که انگار سالها برایش زمان صرف شده است.
وجه تمایز چاوشی گرچه همه اینهاست، اما تنها این نیست! چاوشی مصورترین خوانندهی ایران است و تا آنجایی که حافظه موسیقایی یاری میکند همتایی حتی در سالهای دور برایش پیدا نمیشود.
مهمترین وجه تمایز اوبا همه هم کیشانش در این است که او تنها نمیخواند،بلکه با خواندنش یک فیلم میسازد فیلمهای کوتاهی که اگر بتوان برایشان جشنوارهای ترتیب داد چاوشی باید فکر یک مکان بزرگ برای نگهداری جایزههایش باشد!
او به دقت فیلمنامههایش را انتخاب میکند وقتی انتخابشان کرد شروع میکند به ساختن تصویرهای دقیق و پرجزئیات، چیزی که از آن به عنوان دکوپاژ فیلمنامه توسط کارگردان و چیدن میزانسن سر صحنه یاد میشود. البته این ابدا بدین معنا نیست که ترانهها فارغ از اجرای او حرفی برای گفتن نداشته باشند. نمیتوان منکر توانایی بیمثال ترانهسریان محسن چاوشی شد. هنر حسین صفا بعد از سالها به همه اثبات شده و بقیه هم هرکدام نامآشناهای عرصه ترانهاند .اما بیایید با خودمان روراست باشیم این درست که ترانهها که همان فیلمنامههای در اختیارِ چاوشیاند همگی به خوبی دکوپاژ شدهاند و قابلیت تبدیل شدن به یک اثر خوب را دارند اما ترانهی «خواب» را بگذارید مقابلتان و بخوانیدش خواهشا تصور خوانش غریب چاوشی را هم از ذهن بیرون کنید.
به علت سنگین بودن ترانه و فضای موهومش و قطع شدن پیوسته روایت چند بار ارتباطتان با ترانه قطع میشود؟ اگر نمیشود بعد از خواندنش دقیقا چه حسی دارید؟
جواب دادن به این سوال سخت است چون شاید هرگز نتوان «خواب» را بدون تصویری که چاوشی ارائه کرده تصور کرد! وجه تمایز او دقیقا همینجاست. او کلمات را به طرز اعجابانگیزی جان تازه میبخشد و آنها راصاحب هویتی تازه میکند برای همین است که جمله خیلی ساده و معمولیِ «پس داد زدم کی پشت دره؟» تا این اندازه در روح آدم جولان میدهد کاراکتر پیدا میکند و رُلش را بازی میکند.
طبعا هر کلمه برای خودش معنا و مفهومی روشن دارد چیزی که وقتی آن کلمه گفته میشود به ذهن میآید چاوشی با تصویر کردن کلمه در بسیاری از مواقع معنای آن را ملموس و عینی میکند و از آن چیزی که در ذهن داریم یک تصویر میسازد و گاهی به کلمه معنای تارهای میدهد.
در آلبوم آخرش که بیشک بهترین آلبوم او تا امروز است، به کلمات بسیاری که جان گرفتهاند میشود اشاره کرد مثل کلمه«خراب» در قطعه«خواب» یا کلمه«تسلیم»، «طوفان» و «شکست» در قطعه«دزیره»یا کلمات «توطئه»، «بیزارم» و «جنون» در قهوه قجری.
در ترک سوم که اتفاقا به نظر میرسد فقط در آلبوم حضور دارد تا جای خالی یک قطعه ریتمیک را پر کند به کلمات دقت کنید، به جانی که گرفتهاند، هیچ بودن بعد از ادای جملهی «من بیتو چیزی نیستم من بی تو اصلا نیستم» تنها چیزی است که فضای ذهن را پرمیکند.
در تمام نوشتهها چه نثر و چه نظم نامآواها به کار میروند تا معنای دقیقتری به جمله بدهند مثلا وقتی کسی میگوید صدای قار قار کلاغ قصد دارد صدای کلاغ را بهتر تصویر کند استفاده غیاثی از نامآوای «زوزه» هم به همین دلیل است؛ برای توضیح بیشتر حالت آن گرگ و چاوشی با ادای این نامآوا چطور به شعر غیاثی جان میبخشد؛ کسی هنگام گوش دادن به موسیقی حس نمیکند در حوالی سرش گرگی زوزهکشان رد شده؟!
تأکید غریب رو کلمه«بیجواز»یا نوع خوانش «با دو تا میخ سیاه مونده روو دیوار سفید»یا گرمای بیرون آمده از عبارت «خاکستر داغ» نمونههایی بارز برای قدرت تصویرسازی چاوشی است.
در ترک پنج اینقدر این جانبخشیها و تصویرگریها زیاد است که اشاره به همهاش در حوصله این متن نیست اما این مثالها در تمام آلبوم بسیارند.
گاهی او معنای کلمات را با نوع خوانش اش تغییر میدهد اوج این کار را در آلبوم پاروی بیقایق میتوان در قطعه کلنجار دید، کلمه اهمیت بناست با فعل منفی نداشتن نفی شود اما چاوشی با نوع خوانشش پیش از گفتن فعل به مخاطبش میفهماند که میخواهد ازمهم نبودن حرف بزند. نوع ادای کلمه اهمیت به کل معنیاش را از آن سلب میکند و این کاری است که تا به حال از کسی غیر از خود او سرنزده است.
او با نوعی از خوانش، کلمات را از شکل عادی خارج و به آنها معنایی خاص میبخشد و آنها را تصویر میکند. تصویری که خودِ معناست و همین باعث میشود کلمه درک شود و از یک نوشته صرف بیرون بیاید و شخصیت پیدا کند. برای مثال در متن ترانه جملهی: «ترسیدم اگه بیدار بشم خوابم بپره»جملهای ساده به نظر میرسد که معنای چندان عمیقی هم ندارد، اما نوع تلفظ «ترسیدم»سبب میشود کلمه جان تازه بگیرد و کاملا تصویر ترس را برای مخاطبش بسازد.
بدیهی است که تلاش هر غیر جز او برای ادای کلمه ترسیدم به این شکل ثمری نخواهد داشت، همانطور که خیلی از هوادارن پر و پا قرص او سالها پیش تلاش کردند «خستهام» در «دور آخر» را تا حدی شبیه اش بگویند اما موفق نشدند!
هویتی که او به کلمات میبخشد تصویری است که تنها او میتواند ارائه کند به همین دلیل هم است که سخت باورم که او نه تنها یک خواننده مؤلف بلکه یک کارگردان و بازیگر صاحب سبک به شمار میآید. همان طور که این نوع ادای کلمات و تصویری که در ذهن میسازد فقط مختص اوست و حتی تقلید پوزخند زدنش توسط خوانندگان دیگر وصله ناجوری است که نمیتوان هضمش کرد که تصویر لیلا تنها متعلق به داریوش مهرجویی، تصویر گیلانه متعلق به رخشان بنیاعتماد، تصویر قیصر متعلق به مسعود کیمیایی و تصویر نادر متعلق به فرهادی است. چاوشی درست که همپای کارگردانان نامی نه فقط پای فیلمش بلکه پای هر پلانش امضا میزند.
همیشه نوشتهها توسط نویسندگانشان تصویر میشوند اما آنچه سبب میشود سینما جذابتر و ملموس باشد تصویر متحرک و خاصی است که میتواند تا سالها با تو زندگی کند. تصویری که جان گرفته وگاهی هرگز نمیمیرد. نویسندگان فیلمنامههای چاوشی هم همینطورند آنها به چاوشی این امکان را میدهند تا تصویرهای زیبایی برای ساختن داشته باشد. متن پاروی بیقایق مثال خوبی است چرا که پیش از انتشار آلبوم رونمایی شده و همه پیش از آنکه چاوشی کارگردانی و بازیاش کند فیلمنامه را خواندهاند، متن پر از تصویر است، یک اعتراض اجتماعی که به خوبی کنار هم چیده شده و شاید هر خوانندهای میتوانست با کمی بغض و فریاد بخواندش و همانی هم باشد که ترانهسرا نگاشته اما چاوشی به هنگام اجرایش از چند لحن استفاده میکند؟!
تا به حال فرصت شده بشمارید که شخصیت اصلی در برهههای مختلف با تغییر لحن به طور کلی تغییر میکند؟ در جایی خسته، در جایی عصیانگر، در جایی شکستخورده و در جایی تسلیم ولی در عین حال قاطع است؟
میزانسنی که چاوشی رو فیلنامه کار شده صفا چیده است، چقدر اثر را جان بخشیده؟ هویت اثر کارگردانی شده با فیلمنامه اولیه یکی است؟
مثال دیگرش میتواند وصیت باشد که باز هم نسخه کارگردانی نشدهاش زودتر به مخاطب رسید. با وجود اینکه نسخه ساخته شده توسط چاوشی اکثر شاهبیتها به ویژه بیت شب یلدا را ندارد اما گیراییاش بیشتر از نسخهی اصلی است، چرا؟ فقط چون چاوشی صدای خوبی دارد؟ چون ملودیهایش اینقدر بدیع است که مشابه اش را نمیتوان جای دیگری شنید؟ فقط به همبن علت، یعنی اگر خواننده خوش صدایی بتواند به گنجینه ملودیهای چاوشی راه پیدا کند میتواند از فیلمنامه صفا چنین فیلمی بسازد؟
رمز موفقیت چاوشی تنها این نیست که او یک موزیسین بیهمتا در جامعه فعلی موسیقی ایران است رمز موفقیت او این است که او میتواند علاوه بر خواندن، فیلم بسازد و خود سینما باشد. او میتواند علاوه بر خواننده بودن خالق باشد، خالق بهترین فیلمهایی که در این چند ساله در سینمای ایران اکران شده است و همین بزرگترین وجه تمایز او با همگان است.
چاوشی بیشک مهمترین چهره هنری سال 93 است نه برای انتشار آلبومی که در غالب نظرسنجیهای مردمی و همینطور کارشناسان آلبوم برگزیده بوده است بلکه به این دلیل که او در سالی که سینما به طرز غریبی کم توان شده و نمیتواند حتی مخاطبش را میهمان یک تصویر ناب و به یاد ماندنی کند، توانسته است تصویرهای به یادماندنی متعددی در ذهن مخاطب ثبت کند و با موسیقیاش هم لذت موسیقی ناب باشد هم طعم شیرین سینمایی کمنظیر.
منبع : اختصاصی نوای فارس