۱۴۰۳ چهارم ارديبهشت - 10:58 ب.ظ

گفت و گو با استفانو آنسلمی و حمیدرضا شعبانیبه تنهایی نمی توان کار بزرگ انجام داد

به تنهایی نمی توان کار بزرگ انجام داد

نوای فارس-زهرا صفایی:استفانو آنسلمی و حمیدرضا شعبانی ازجمله هنرمندانی هستند که با هنر زیسته اند و نگرش شان تحت تاثیر وارد شدن هنر به زندگی شان تغییر یافته است. حمیدرضا شعبانی با اشتیاق از هنر خود می گوید و استفانو آنسلمی از انگیزه اش برای انتقال این نیروی خدادادی به هنرجویان سخن می راند.
به گزارش سایت نوای فارس؛ استفانو آنسلمی و حمیدرضا شعبانی اخیرا برای برپایی یک دوره آموزشی برای علاقمندان به آواز کلاسیک و اپرا از  ایتالیا راهی ایران شدند و کلاس هایی را در زمینه انتقال هنر خود به هنرجویان ایرانی برگزار کردند. با این دو هنرمند به گفت و گو نشسته ایم تا حاصل این تجربه را از زبان خودشان بشنویم.


چه شد تصمیم گرفتید به ایران سفر کنید؟


استفانو آنسلمی: اصل مطلب از آنجایی شروع شد که من سه سال پیش با حمیدرضا (شعبانی) آشنا شدم که درحال حاضر دستیارم است. من ایران را تاحدودی می شناختم ولی از زمانی که با حمیدرضا آشنا شدم اطلاعاتم راجع به ایران زیادتر شد.

حمیدرضا شعبانی: ایشان کتابی نوشتند به نام «سه روح صدا». مراحل ترجمه این کتاب در ایران انجام شده تا اینکه به مرحله چاپ برسد و من منتظر بودم مرحله ترجمه کتاب استاد انجام شود تا ایشان سفر به ایران را راحت تر بپذیرند بعد در دو سفر بعدی که خانم کاراپتیان به ایتالیا آمدند هر سه تصمیم گرفتیم هرکدام یک قسمتی از کار را برعهده بگیریم تا شرایط سفر استاد به ایران فراهم شود.

آنسلمی: برایم خیلی جالب بود که فکر می کردم اگر این دوره و کلاس در ایران برگزار شود نهایت 6 تا 10  نفر در آن شرکت می کنند ولی دیدم که بیش از 40 نفر که اکثریت آن ها خواننده کلاسیک هستند در کلاس حضور پیدا کردند و نکته جالب تر برایم این بود  که چقدر تاریخ ایتالیا برای جوانان ایرانی جذابیت دارد و دوست دارند در مورد آن بیشتر بدانند.

 

چطور شد به فکر برپایی این مستر کلاس افتادید و در مورد اتفاقی که در این دوره رخ داد توضیح دهید؟

حمیدرضا شعبانی: با توجه به اینکه خودم سال های سال است پیگیر موسیقی بودم و مدت ها در ایران کار کرده بودم این فکر در من شکل گرفت. در مورد حضور استاد نیز رابطه ای که ما در ایتالیا با هم داشتیم و ساختاری که وجود داشت دلم می خواست استادم از یک نقطه در آن سوی دنیا به منطقه ای پا بگذارد که ذهنیت منفی ای نسبت به آن وجود دارد و فکر می کند سرزمین من ناامن است... این نکته کوچکی نبود و باعث می شد شرایط اعتماد کردن برای سفر به کشوری که تا این حد متفاوت است سخت شود ولی من نقش بازی نکردم تا ایشان به من اعتماد کند و راهی کشورم شود، من خودم بودم و دوست داشتم با تمام این شرایط این اتفاق در کشورم رخ دهد، اتفاقی که از نظرم می تواند خیلی هم قشنگ باشد. من سال های سال است که موسیقی کار می کنم و از بچگی آواز می خواندم و گرایشم به این سمت آمد که به صورت کاملا مستقیم موسیقی کلاسیک و آواز کلاسیک کار کنم. در ایران یک پتانسیل و توانایی یادگیری وجود دارد که نمی توان منکر آن شد. باید بپذیریم که ما یک مرتبه ای را دارا هستیم و اگر بخواهیم از این مرتبه فراتر برویم باید به جایی برویم که امکانات بیشتری فراهم باشد. من متوجه شدم در شرایط موجود این توانایی در من وجود  دارد که اگر بخواهم آن را پرورش دهم باید مهاجرت کنم و به جایی بروم که بیشتر یاد بگیرم و بیاموزم. اتفاق خوش زندگی من آشنایی با استفانو بود. من یک درگیری ذهنی داشتم و آن اینکه نمی دانستم رپرتوار صدایی که باید از آنجا آواز بخوانم کجاست. جلسه اول که با استفانو کار کردم از کلاس که بیرون آمدم ایشان تشخیص دادند رپرتوار واقعی صدای من کجاست و با دلیل برایم مشخص کردند و من پذیرفتم و تا مسیری که پیاده می رفتم گریه کردم و اشک خوشحالی ریختم. وقتی با استفانو آشنا شدم دیدم چقدر همه چیز فرق می کند. خواندن صرفا این نیست که روی استیج بایستی و بخوانی بلکه یک دنیا حس و حال و قصه پشت آن نهفته است. من در دیگر مصاحبه هایم هم به این مسئله اشاره کرده ام و اعتقاد قلبی ام این است که اگر کسی در جایی ایستاده و آواز می خواند همه چیز در شکل گرفتن آن خوانندگی دخیل است. هرچه جلوتر آمدم دیدم قواعد زیادتری وجود دارد که هر خواننده ای باید آن ها را رعایت کند.

 

پس تاثیری که این استاد بر روی شما گذاشت مقدمه ای شد تا بخواهید با ایشان به ایران سفر کنید و آن تاثیر را در بقیه هم ایجاد کنید؟

شعبانی: من تیرماه امسال برای اجرای اپرای فلوت سحرآمیز به ایران آمدم و برای اجرای آن دعوت شدم وقتی با دوستان و آشنایان ارتباط برقرار کردم متوجه شدم چقدر اشتیاق برای آموزش دیدن و فراگرفتن این هنر زیاد است دیدم که استفانو تنها کسی بوده که گمشده من محسوب می شد تا مرا به مقصد و هدفی که نیازمند آن بودم برساند به این نتیجه رسیدم تنها آدم حرفه ای که می تواند به بچه ها در ایران کمک کند تا آن چیزی که نیاز دارند را بیاموزند ایشان است. بعد از آن بود که جرقه اش در ذهنم خورد که این اتفاق باید برای بقیه هم در ایران بیفتد و چون سیستم استفانو اینگونه است که تا زمانیکه فرد در کلاس است وی تا نکته مورد نظرش را به او آموزش ندهد رهایش نمی کند و سعی می کند بهترین اتفاق ها برای آن شخص رخ دهد و مهم ترین نکات را به او بیاموزد. حس من این بود که آمدن استفانو به ایران می تواند برای خیلی از بچه ها مفید باشد به خاطر همین به خودشان پیشنهاد سفر به ایران و برپایی این کلاس را مطرح کردم. استاد کتابی نوشته اند به نام  «سه روح صدا»، من این کتاب را خواندم خیلی خوشم آمد و نکات اصلی این کتاب دقیقا همان سیستمی بود که استاد با آن کار می کردند و هشت سال روی آن زمان گذاشتند. من کتاب را به ایران فرستادم، ترجمه شد و در حال حاضر در مرحله ویرایش و انتشار آن هستیم. پس از آن کتاب احساس کردم حالا که این کتاب به زبان فارسی ترجمه می شود این فرصت را فراهم کنیم که بچه ها از نزدیک هم با این سیستم آموزشی آشنا شوند و آن را تجربه کنند.

 

وضعیت آواز در ایران چگونه است؟

شعبانی: آنچه تجربه شخصی من است این است که استاد واقعی آواز کلاسیک در دنیا خیلی کم است و در مملکت ما نیز اگر بخواهیم کار حرفه ای آواز انجام بدهیم کار چندان راحتی نیست چون در ایران نه تجربه زیادی وجود دارد و نه اجرا و استاد فعال و ... در سرتاسر دنیا و تمام کنسرواتوارهای دنیا آن چیزی که منجر به رسیدن به درجه استادی می شود مسیر مشخصی دارد و طی کردن آن مسیر مهم است. این مسیر در تمام کتاب های دنیا هم نوشته شده است ولی اینکه چطور این مسیر طی شود و به چه روش و شیوه ای این اتفاق بیفتد اهمیت دارد. به طور مثال من به شما می گویم که اگر می خواهی بدوی باید قدم هایت را اینگونه برداری، من روش های تئوری را می گویم ولی نیاز است که عملی هم بیاموزی، شاید شما اشتباه برداشت کنی و طریقه  درست دویدن را یاد نگیری، پس بعد از گفتن تئوری من همراه شما می دوم آن زمان است که بهتر درک می کنی و متوجه می شوی که راه و روش درست دویدن چگونه است.

 

هنرجویان ایرانی را چطور دیدید و چقدر کار کردن با جوانان ایرانی که می خواهند موسیقی کلاسیک را یاد بگیرند و در عرصه موسیقی فعال باشند مثبت بود؟

آنسلمی: من به محض اینکه وارد ایران شدم متوجه شدم موسیقی نقش اساسی در زندگی مردم ایران دارد. در تاکسی که می شینیم بلافاصله صدای موزیک را می شنویم در جایی که می رویم قهوه یا غذایی بخوریم موزیک شنیده می شود حتی وقتی به یک سوپر مارکت می رویم صدای موزیک  به کوش می رسد این نشان می دهد جامعه ایران جامعه ای است که نیاز به موسیقی دارد و موزیک را دوست دارد و با آن زندگی می کند. حتی من دیدم بچه هایی که با آن ها کار می کردم همه الزاما هنرجویانی نبودند که موسیقی کلاسیک کار کرده باشند ولی استعداد بالایی داشتند. من با دو سه نفر از خوانندگان ایرانی که در ایران هم به صورت خوب اجرا های آوازی دارند کار کردم و دیدیم پتانسیل خیلی قوی ای در جوانان ایرانی وجود دارد و متوجه شدم شما برای موسیقی سرزمین خودتان هم ارزش بالایی قائل هستید . من برای اولین بار بود که به ایران سفر می کردم و برایم خیلی جالب بود که این اتفاق رخ داده است. بچه هایی را در ایران دیدم که سرشار از صدا و عشق یادگیری هستند و صداهای بسیار زیبایی در ایران شنیدم. من به کشورهای مختلفی سفر کرده ام و از کشورهای زیادی دیدن کرده ام اما این شور و اشتیاق و هیجانی که در جوانان ایرانی دیدم در خیلی از کشورهای دیگر وجود نداشت. در ژاپن این شور و اشتیاق خیلی زیاد بود ولی نه به اندازه اینجا، یا در قبرس، لیتوانی، آلمان هم که بسیار برای موسیقی ارزش قائلند باز این شور و اشتیاق را ندیدم و همین طور صداهای فوق العاده زیبایی که این بچه ها دارند.

شعبانی: کار و فشردگی آن برای استاد خیلی سخت بود ولی از اینهمه انرژی و شوروحال هنرجویان لذت می بردند. در این دوره ده روزه مسلما اتفاق خیلی عجیبی برای بچه ها نمی افتد ولی آن چراغی که باید روشن شد. ما این چراغ را روشن کردیم و حالا بچه ها متوجه می شوند که فقط از تارهای صوتی شان نباید استفاده کنند بلکه باید تمام سیستم فیزیکی شان را به کار ببرند. وقتی من می خواهم یک قطعه ای را بخوانم فقط تارهای صوتی من نیستند که به کار گرفته می شوند اول چشم های من در حال خواندن آن قطعه هستند بعد تمام صورت و بدن من درگیر می شود. به طور مثال شما در یک گیتار نمی توانید بگویید سیم، خرک یا هر جزئی از آن از دیگری مهم تر است بلکه یک مجموعه است که در کنار هم اهمیت پیدا می کنند. با تشکیل این دوره احساس کردم اتفاقی که باید برای بچه ها رخ داد و بچه ها همه تشنه یاد گرفتن بودند. امیدوارم چنین اتفاقاتی تکرار شود و ما شاهد بالا رفتن سطح علمی بچه ها باشیم. مطمئنا ما پتانسیل آن را داریم که در دنیا رقابت کنیم این مستلزم این است که آموزش صحیح صورت بگیرد و بچه ها به شکل مداوم کار کنند.

 

 هدف تان از برپایی این کلاس ها چه بود؟

آنسلمی: هدف عمده مان این بود که مسیر را به این عزیزان نشان دهیم و راه را برایشان روشن کنیم. نمی توانستیم در این زمان کوتاه همه چیز را تغییر دهیم ولی می توانستیم مسیر را برایشان روشن کنیم تا بدانند چگونه بر اساس علایقشان راه را طی کنند. اگر تخصصی بخواهیم صحبت کنیم نظر من این است که دقیقا با همان صدایی که صحبت می کنیم با همان صدا خوانندگی باید اتفاق بیفتد ولی چون جایگاهی که درمورد آن صحبت می کنیم محدود بوده و تاحدودی مشکلات و مسائلی برای آن وجود دارد ما در این دوره نشان دادیم که می خواهیم موتور فیزیکی هر آدمی را به راه اندازیم و نشان دهیم که ساز فیزیکی هر آدمی فقط تارهای صوتی آن فرد نیست. ما دقیقا می خواستیم این نکته را روشن کنیم که وقتی هر شخصی صحبت می کند حس و توجهی که پشت آن وجود دارد مسیر را مشخص می کند چه بگویید، فرد زمانی که حرف می زند مرکز فرمان دهنده کلامش مغز او است و این مغز است که تصمیم می گیرد اما در خوانندگی برعکس است؛ فرمان دهنده خوانندگی فیزیک بدنی است نه مغز.

 شعبانی: برای بالا رفتن سطح آموزشی این نوع موسیقی و خوانندگی اپرا لازم است که فرد ابتدا توانایی اش را بشناسد تا یک اتفاق خوب رخ دهد. آموزش ما به یک سطحی برسد که احساس رضایت کنیم.

آنسلمی: زمانی که داریم آواز می خوانیم دقیقا همانند زمانی است که به درگاه خداوند نیایش می کنیم. وقتی که یک آرتیست روی استیج است و برای آدم هایی که در مقابلش نشسته اند قطعه ای را اجرا می کند تشکر و قدردانی از جماعتی است که آنجا حضور دارند و هنر او را نگاه می کنند و این اتفاق متقابل هم هست آن هایی هم که کف می زنند و هورا می کشند و تشویق می کنند دارند تشکر می کنند  از اینکه هنرمند آن حس قشنگ را با آن ها تقسیم کرده است. با این موضوعاتی که مدنظرمان بود خیلی از بچه ها متوجه شدند که خواندن خیلی ساده است اگر مسیر مشخص خود را داشته باشد و برای رسیدن به چیزی که می تواند تا این حد ساده باشد مسائل خیلی زیادی دخیل است که می تواند موثر باشد. پنجره های بی شماری برای شاگردان باز شد اینکه اگر کسی واقعا می خواهد آواز بخواند و خوانندگی را ادامه دهد باید خیلی از اتفاقات دیگر را در وجودش پرورش داده و بزرگ کند. من متوجه شدم هنرجویان ایرانی هیچ چیزی از دیگر کشورها کم ندارند حتی با حسی که از آن ها دریافت کردم و با احساساتی که میان ما رد و بدل شد فکر می کنم با این هنر مخصوصا هنر خوانندگی اپرا ما می توانیم مثل یک خانواده باهم نزدیک و صمیمی باشیم.

 

 اینکه می فرمایید درست است ولی ما دچار فقر تولیدات در زمینه هنر اپرا هستیم، به قدری اجراها در این زمینه کم است که حتی نمی توانیم نگاه مقایسه ای داشته باشیم و فعال در این زمینه هم کم داریم، با این تفاسیر چطور ممکن است اتفاق خوبی رخ دهد، این دوره را برگزار کردید فکر نمی کنید بعد از رفتن شما و پس از این دوره باز شاگردان رها شده و فعالیت شان ادامه پیدا نکند؟ آیا فکری برای ادامه داشتن این اتفاق کرده اید؟

شعبانی: ما سعی کردیم نهالی را بکاریم و تمام تلاش ما این است که این نهال بارور شده و میوه دهد و روزی همه بتوانند از سایه آن استفاده کنند و از میوه اش لذت ببرند. وقتی قرار است به هنر فکر کنیم باید سعی مان بر این باشد که دست به دست هم دهیم تا اتفاقات خوبی برای هنر کشورمان رخ دهد. این نهال کاشته شده و قدم اول برای آن برداشته شده است ولی نیاز به قدم های بعدی نیز دارد. ما چرا دوست داشتیم این مستر کلاس برگزار شود چون می خواستیم در بحث آموزشی به طور جدی وارد عمل شویم. ما هنوز در فکر این هستیم که این کلاس ها تکرار شود تا نتیجه ای که می خواهیم از آن حاصل شود.

ما در زیر ساخت ها دچار مشکل هستیم، وقتی فضا وجود نداشته باشد چطور می توان به آن چیزی که مدنظرتان است دست یابیم، به طور مثال وقتی سالن تئاتر مناسب وجود نداشته باشد چطور می توان یک اجرای تئاتر خوب و استاندارد داشت در مورد موسیقی هم همین طور، آیا ما اصلا سالنی مناسب برای اجرای اپرا در ایران داریم؟

شعبانی: با توجه به شرایط حال حاضر در ایران من می خواهم بگویم امید حرف اول را می زند و می تواند در بهتر شدن شرایط کمک بزرگی باشد وقتی این امید وجود داشته باشد پشت آن اتفاقات خوبی برای هنر ما را رخ می دهد و همین طور برای موسیقی و اپرا... اما درمورد شرایط حال حاضر در خصوص سالن های اجرا باید بگویم ما تنها سالنی که داریم و در آن می توانیم اپرا به معنای واقعی اجرا کنیم سالن تالار وحدت است. یکسری کمبودها و کسری هایی دارد ولی باز مناسب این کار است. من در اجرای اپرای فلوت سحرآمیز دقت می کردم می دیدم یک نقص هایی وجود دارد که تقصیر کسی هم نبود وقتی آدم هایی که برای جزء جزء یک اپرا کار می کنند باید شناخت کافی نسبت به آن داشته باشند و حس خوب شان را همراه با عشق به کار منتقل کنند تمام اینها زیر ساخت های یک اجرای اپرای درست است. ولی در زمینه سالن ما تالار وحدت را داریم که امکان اجرای اپرا در آن فراهم است. آنسلمی: اشتیاقی که من در هنرجویان ایرانی دیدم و صدایی که در بچه ها دیدم نشان می داد ایران می تواند یکی از کشورهایی باشد که به مرور زمان در این زمینه حرفی برای گفتن داشته باشد استعدادهای بسیار خوبی در اینجا دیدم و می توانم بگویم این جواهر جوانی و اشتیاق هنرجویان که در وجود تک تک شان هست نشان می دهد این پتانسیل وجود دارد که اتفاقات بزرگی به واسطه اپرا در ایران رخ دهد.

 

 پتانسیل و استعداد درست ولی گاهی شرایط بر روی کار تاثیر می گذارد این را قبول ندارید؟

شعبانی: مسلما به تنهایی نمی توان کار بزرگی انجام داد و اگر می خواهیم کار بزرگ و زیربنایی صورت بگیرد خیلی خوب است که اساتید بزرگی چون استاد استفانو به دانشگاه های ما راه پیدا کنند و در آنجا آموزش های لازم را به علاقمندان و هنرجویان بدهند. اگر ما بخواهیم اتفاق خوبی برای موسیقی مان رخ دهد نیازمند یک شراکت جمعی هستیم.  اگر یاد بگیریم کار گروهی اتفاق بیفتد و به یکدیگر احترام بگذاریم مسلما امکانات آن هست و موفق می شویم. ما حتی این امکان را داریم که به سبک اپرای ایتالیایی که ارکستر در پایین قرار می گیرد اجرا داشته باشیم ما این امکان را در تالار وحدت در اختیار داریم فقط باید به آن توجهی که باید رسید. اپرا یعنی ارکستر، یعنی صحنه و خواننده هایی که بر روی صحنه می خوانند و به نظر من ما حتما می توانیم در ایران اجراهای خوبی داشته باشیم و اصلا دور از ذهن نیست.

 

بخشی از این اتفاقات که می تواند رخ دهد به این بستگی دارد که یکسری افراد که در ارشاد تصمیم گیرنده هستند می خواهند این اتفاق رخ دهد یا خیر، که این بر پتانسیلی که وجود دارد می چربد، با وجود این شما معتقدید باز هم می توان کار کرد و به نتیجه ای که باید رسید یا خیر؟

شعبانی: ما در مملکتی داریم زندگی می کنیم که اینهمه استعداد وجود دارد. یک کسی در کشور خود در کنار خانواده و تمامی نوستالوژی هایی که دارد و با آ نها زندگی کرده است که بخش مهمی از زندگی یک هنرمند است اگر فضا برای پیشرفتش فراهم باشد هیچ وقت به کشور دیگر نمی رود چرا نباید بگذاریم ثمره آن استعداد در کشور خودش به بار بنشیند اگر تخصصی نگاه کنیم می بینیم بله می تواند اتفاقاتی رخ دهد ولی اگر همان اشخاصی که در جاهای مختلف حضور دارند و مسوولند اگر می خواهند نگاهشان به ثمر برسد خب این اتفاق می افتد ولی اگر کسی عشقش اپراست و دنبال عشقش است و می خواهد اپرا انجام دهد و می بیند در ایران این امکان برایش فراهم نمی شود به کشور دیگری می رود و آن وقت این ما هستیم که این استعداد ها را از دست داده ایم. آواز خواندن یعنی تجربه کردن، من اگر انواع و اقسام تکنیک های آواز در کل دنیا را برای شما بگویم تا زمانی که لب نگشوده و آواز نخوانید هیچ اتفاقی برایتان نمی افتد. در همه جای دنیا همین است تا ما تجربه نکنیم چیزی یاد نمی گیریم. بایداین تجربه اتفاق بیفتد با انرژی عشق و تلاش و حتی اگر هر شب تمرین کنند و روی استیج نروند در عوض تجربه کرده اند و یاد گرفته اند. گاهی ما دوست داریم خیلی جاها با بحث و جدل به نتیجه برسیم و این اشتباه است هروقت عشق را جایگزین همه روش ها کردیم پیروز خواهیم بود و شاید اگر همه مسوولان ارشاد هم با هنر اپرا آشنایی دقیق تری پیدا کنند آن ها هم برای ارتقا این هنر تلاش می کنند.

 


برنامه تان برای آینده در خصوص ادامه دادن این کلاس ها و فعالیت ها در ایران چگونه است؟

شعبانی: صد در صد برنامه هایی وجود خواهد داشت. امیدوارم بتوانیم در ارتقای سطح آموزشی به علاقمندان کمک کنیم. در حال حاضر چون تعداد کمی این آموزش ها را دیده اند نمی شود فقط آموزش را برای همین 40 نفر تکرار کرد ما نیازمند یک پروسه زمانی هستیم تا بتوانیم کار را ادامه دهیم. آنچه ما از آن حرف می زنیم ادعای استادی ما نیست بلکه پیاده کردن روشی است که با آن می خواهیم نشان دهیم راه دیگری هم وجود دارد که در سرتاسر دنیا جوابگو بوده است. می توانیم فرصتی فراهم کنیم تا روشی که استفانو در کتاب خود به آن اشاره کرده است را در عمل هم تجربه کنیم. در حال حاضر بنای اولیه را گذاشته ایم تا ببینیم  چطور می شود و منتظر رخ دادن اتفاقات بهتری هستیم.

آنسلمی: با توانایی هایی که من در بچه های ایرانی دیدم و اجرای اپرای فلوت سحرآمیز که از آن شنیده ام متوجه استعداد خوب ایرانیان شدم ولی بعدها دیدم که 8 تا 9 ماه هیچ اثری در این زمینه خلق نشده و حتی آن کار هم دیگر تکرار نشد.  من به عنوان کسی که تقریبا تمام دنیا را چرخیدم و می دانم ملت ها و سیستم های دیگر چگونه اند در جایگاه یک معلم می گویم که ایرانیان استعداد خیلی خوبی دارند و حیف است که به آن توجهی نشود. من یک معلم آواز هستم و با 5 گروه از جوانان در ایران کار کردم و در این 5 گروه یک دنیا شورو هیجان و استعداد و تمایل به دانستن را دیدم که این نیازمند آن است که آگاه شوند. من به عنوان یک مربی که نگاه می کنم به جدیت می گویم پتانسیل زیادی در ایران وجود دارد و حتما باز به ایران سفر خواهم کرد. اگر به اتفاق پیش برویم و ببینیم که می شود همکاری های بیشتری داشت من ابزارهای لازم را برای اینکه بخواهیم در ایران کار کنیم که به آن واسطه بشود کارهای بزرگی در سطح بین المللی هم رخ دهد انجام خواهم داد. این اتفاقی که در حال حاضر در ایران رخ داد همچون قطره آبی است که در ظرفی چکانده شده و اگر قرار باشد که این ظرف سرشار از آب باشد این قطره ها باید همچنان چکانده شود و پشت سر هم اتفاق بیفتد و اینطور نباشد که هر دو سال یک بار یک برنامه ای باشد و تمام... من آماده ام که به ایران بیایم و این حرکت ادامه دار باشد.

 

حال که می خواهید به کشورتان بازگردید چه حسی نسبت به ایران پیدا کرده اید و آیا دوست دارید باز هم مهمان کشور ما باشید؟

آنسلمی: احساس واقعی ای که الان دارم این است، حس می کنم یک عمر است که در ایران زندگی می کنم و این نشان می دهد دراین مدت کوتاهی که اینجا بوده ام با این زمان کمی که در اختیار داشتیم توانستیم خیلی تاثیر گذار باشیم. درواقع این احساس را هم دارم که مدت طولانی ای است که از کشورم ایتالیا دور بوده ام. در این 14- 15 روز که اینجا بودم دوستان خیلی زیادی پیدا کردم و به آن ها گفتم که به محض اینکه به ایتالیا برسم شروع خواهم کرد به تماشای عکس ها و این حس نوستالوژی قوی ای را در من زنده خواهد کرد. من به خیلی از کشورهای دنیا سفر کرده ام و در این سفرها بزرگی بناهای تاریخی و تکنولوژی زیاد و ماورایی است که جذابیت ایجاد می کند ولی در ایران بالاترین چیزی که وجود داشت و مرا شیفته خود کرد صفایی بود که آدم ها داشتند مهمان نوازی و احساس گرمی بود که به من انرژی فوق العاده ای می بخشید. اینکه اینقدر سریع با آدم یکی می شوند، اعتماد می کنند و احساس نزدیکی شکل می گیرد خیلی خوب بود این تفاوت بزرگ ایران با دیگر کشورهاست. اینجا بزرگ ترین چیزی که من گرفته ام برعکس تمام دنیا چشم های آدم هاست که با آدم حرف می زنند. قبل از اینکه بروم دارم به این فکر می کنم که یک زمان مشخص دیگری دوباره به ایران برگردم.

 

به عنوان حرف پایانی نظرتان را راجع به موسیقی اصیل ایرانی و میزان آشنایی تان به این سبک موسیقی و آواز اصیل ایرانی بگویید.

آنسلمی: موسیقی اصیل ایرانی در وهله اول خیلی من را تحت تاثیر قرار داد و شاید در جاهایی ملودی های غمناکی در آن احساس می شود و غمی در این سیستم موسیقی وجود دارد ولی به طرز خیلی شگفت انگیزی به من حس خوبی داده و مرا تحت تاثیر قرار داد. من زبان فارسی را بلد نیستم و در این دوره با بچه ها که کار می کردم تعدادی از آن ها فارسی هم می خواندند و من وقتی معنی آن اشعار را می پرسیدم می دیدم چقدر تاثیر گذار و زیباست.

گفتنی است؛ حمیدرضا شعبانی فارغ التحصیل خوانندگی اپرا از دانشگاه بلزانو ایتالیا است و دوره های خوانندگی اپرا را زیر نظر اساتید بنامی چون «ویتو ماریو برونتی»، «استفانو آنسلمی» و «اتمار ترنر» فرا گرفته است . در مورد سوابق هنری این هنرمند باید گفت؛ تجربیات، فعالیت ها و موفقیت های وی به طور مختصر از این قرار است: نفر برگزیده مسابقه آواز تئاتر منتی کیاری برای نقش «کلینه اپرای لابهم» بازی در نقش «پینللینو» از اپرای جان اسکیکی (تئاتر اصلی سیرمیونه- سالن میکل آنجلو شهر بلزانو- تئاتر اصلی شهر ترنتو)، بازی در اپرای لاتراویاتا در نقش «ایل بارونه» در شهرهای وزانو، بلزانو، ترنتو، نفر برگزیده در امتحان ورودی اپرای «دن جوانی» اثر گاتزانیگا برای نقش «کمنداتور» همراه با ارکستر اصلی منته وردی، بازی در نقش مارتینو از اپرای «لکازیونه فا ایل لادرو» اثر روسینی، اجرای کنسرت به همراه ارکستر جوانیلی شهر ترنتو در هاوس انترلاند، اجرای کنسرت یادواره متزارت در شهر بولزانو، دیپلم افتخار بهترین خواننده فیلم از فستیوال بین المللی فیلم «ریموسیکاتزیونه» و...

استفانو آنسلمی متولد رم دانش آموخته پیانو زیر نظر استاد L.GOSMAROLI پس از اتمام تحصیلات دانشگاهی در رشته جامعه شناسی آموزش آواز کلاسیک را نزد دو استاد بزرگ M.REPOLA  و R.BERG در کنسرواتوار سانتا چیچیلیای رم آغاز کرد. در سال های 1991- 1992 دوره های تکمیلی آواز را نزد آلفردو کراوس در رم و فرانکو کورلی در تورینو گذراند. در سال 1989 برنده مسابقه آوازی M.BATISTINI برای نقش فیگارو شد. پس از آن بود که زندگی حرفه ایش در صحنه آغاز شد و در اپراهای فراوانی چون «فیگارو»، «ریگولتو»((RIGOLETTO، «نابوکو»((NABUCCO و... حضور داشته است. وی در سال 2007 به همراه Cristina Pietrantonio کارگردان اپرا مرکز تحقیقات آواز و تئاتری بنام Fatefaville را تاسیس کرد. در سال 2008 با همکاری وزارت علوم و تحقیقات ایتالیا دوره آموزش تکمیلی آواز کلاسیک و اپرای ایتالیایی را در کشور لیتوانی برگزار کرد. از سال 2007 تا 2011 به عنوان استاد اصلی آواز کلاسیک مرکز آوازی Avvio Al Debutto برای فستیوال پرجینه آموزش خوانندگان را برای چندین اپرا انجام داد. وی در حال حاضر همچنان به عنوان استاد آواز کلاسیک در سطح بین المللی مشغول به کار است و آخرین اثر نوشتاری وی به نام «سه روح صدا» در سال 2013 توسط یکی از بزرگترین انتشارات ایتالیا به نام Armando Editore به چاپ رسید.

منبع : اختصاصی نوای فارس
به اشتراک بگذارید :
برچسب ها


عضویت : telegram.me/joinchat/AzEeHDus0u0ht5Y_Qi2E0Q