نوای فارس - لی لا رضایی: اهورا ایمان از ترانه سرایانی که تاکنون همکاری هایی باخوانندگان و آهنگسازان مطرح روز داشته است. از این میان می توان به بابک بیات، فریدون شهبازیان،آؤیا عظیمی نژاد،علیرضا کهن دیری،پدرام کشتکار،حامی، مانی رهنما، محمد اصفهانی، احسان خواجه امیری،ناصر عبدالهی و... یادکرد.
دلم گرفت ، سیاه و سفید،شب عشق، تموم شد ترانه ، تا تو عاشقانه بودی،زنگی و رومی، دونیمۀ رویا، باران عشق،معصومیت از دست رفته، مرو ای دوست و ... عنوان برخی از ترانه های اجرا شده او هستند.
او پس از سالها ترانه سرایی، مدتهاست که باصدای خود بخشی دیگر ازتوانایی های خود را به نمایش گذاشته است. تاکنون علاوه بر اینکه هفت قطعه موسیقی را از دنیای مجازی منتشر کرده است، آلبومی را در سبک پاپ آماده انتشار دارد.
«آخرین بارون» جدیدترین قطعه منتشر شده این ترانه سرا-خواننده است که دستی هم برآهنگسازی دارد.
باوی در این باره گفت و گو کرده ایم:
*چطور شد بعداز این همه سال ترانه سرایی، به یکباره تصمیم به خواندن گرفتید؟
من ابتدا خواننده بودم. عکسی هم از حدود 20 سال پیش از خودم منتشر کرده ام که در حال اجرا هستم. استیج خیلی سختی بود. در این اجرا یک تار و یک تنبک به نوازندگی دوستانم بود، و من ضمن نواختن دف، خوانندگی نیز می کردم. تامدتها دنبال خوانندگی نرفتم اما بعداز سالها متوجه شدم که باید موسیقی را به صورت حرفهای تر بیاموزم.
*نزد چه کسی آموزش موسیقی را دنبال کردید؟
همان سالها نزد استاد ایرج بسطامی رفتم و آموزش و یادگیری ردیف را آغاز کردم. بهیشنهاد ایشان به موازات یادگیری ردیف ها و آواز این بود که نوازندگی یک ساز را نیز یادبگیرم. به همین دلیل نواختن ساز سه تار را یادگرفتم و تقریبا تا همین الان هم این ساز یار و همدم همیشگی من است.
مقوله خوانندگی قبل از اینکه حتی یک ترانه بنویسم برایم جدی بود. قبل از ترانه نویسی من شاعر بودم و درخیلی ازکنگره های ادبی درکنار بسیاری از دوستانی که امروزه شاعران مطرحی هستند، همشعر بودم. ولی هیچ تجربه ای در زمینه ترانه نداشتم. این را هم بگویم که صدای خوب درخانواده ما موروثی است. پدربزرگم از تعزیه خوانان و مکتب داران شهر بم بود. یکی از چهار مکتب خانه بم متعلق به پدربزرگم بود که در آن حافظ و سعدی را تدریس می کردند. خیلی از افراد باسواد 4-5نسل پیش، از شاگردان پدربزرگ من بوده اند. همین طور عموها و پدرم نیز از صدای بسیار خوبی برخوردار بوده اند و پدرم هنوز هم کمابیش می خواند.
من درهمچین خانواده ای بزرگ شدم و رشد کردم و با قرآن خواندن باصوت دررشته قرائت بارها صاحب مقام شدم. موسیقی از کودکی با من است طوری که در گروههای سرود ضمن نوازندگی آکاردئون، خوانندگی نیز می کردم. بعدهم که در سن 18-19 سالگی نزد استادبسطامی ردیف ها ی موسیقی را آموختم.
*شهر بم جز ایرج بسطامی در زمینه موسیقی خوانندگان صاحب نام دیگری نیز داشت که می توانستید درخصوص آموزش زیرنظر آنها باشید؟
بله خوشبختانه در شهری که من زندگی می کردم بزرگانی همچون کورس سرهنگ زاده، مهدی بهزادپور، داریوش رفیعی و ...هم بودند، منتها در زمان من فقط استاد بسطامی بودند. ولی خواننده خوب کم نداشتیم در شهری که جمعیتش به زور به 40-50 هزار نفر می رسید، این همه خواننده خوب داشت که هر یک نمادی برای کسانی بودند که دنبال هنر و بخصوص آواز و خوانندگی می رفتند.اما زندگی ام در تهران رقم خورد.
*فعالیت شما در موسیقی درهمکاری با استادبابک بیات به صورت حرفه ای علنی شد. این همکاری چگونه اتفاق افتاد؟
بله وقتی برای فوق لیسانس به تهران آمدم، با پدیدهای به نام بابک بیات مواجه شدم. در این دوره من سعی می کردم ترانه بنویسم و اولین ترانه هایم را برای ایشان می خواندم. هنوز یکی دوماه از آشنایی من با ایشان نگذشته بود که به من پیشنهاد دادند که ترانه فیلم سینمایی «سام ونرگس» به کارگردانی ایرج قادری را بنویسم. به صراحت بگویم که این قدر موفقیت من در این ترانه چشمگیر بود که دیگر موسیقی از یادم رفت و حتی فرصت نداشتم کوچکترین فعالیتی در آن داشته باشم. پس از آن نیز ترانه های بسیاری از فیلمها، سریالها، آلبومهایی با حامی، مانی رهنما، احسان خواجه امیری، محمداصفهانی ،سالار عقیلی، علیرضاشهاب، سیناسرلک، علیرضا افتخاری و ...را نوشتم. این همه فعالیت در حوزه ترانه سبب شد تا فرصت نکنم به خوانندگی فکر کنم.
*از چه کسی الگوپذیری داشتید برای خوانندگی ؟
در همه این سالها می خواستم چیزی ارائه کنم که متفاوت باشد و از بقیه خواننده های پاپ به لحاظ سبک و سیاق فاصله داشته باشم.می خواستم آنچه می خوانم متعلق به خودم باشد . البته سالها پیش که می خواندم صدایم بی شباهت به صدای دیگر خوانندگان نبودو هیچ امضا یا اثرانگشتی از خودم بر روی صدایم نبود. اما چندین سال ترانه سرایی باعث شد تا خیلی چیزها را یادبگیرم. همکاری با هنرمندانی همچون بابک بیات ، فریدون شهبازیان، تورج شعبانخانی، آریا عظیمی نژاد، علیرضا کهن دیری، محمدرضا چراغعلی و ...باعث شد تجربیاتم بیشتر شود و دست به ملودی سازی نیز بزنم . همین طور با روند ساخت یک ملودی درکنار نوشتن ترانه آشنا شدم.
*خوب صرف آشنایی با این مقوله ها باعث شد به خوانندگی حرفه ای تر نگاه کنید؟
واقعیت این است که دیدم اگر بخواهم بلاواسطه بامخاطب درارتباط باشم، با ادامه دادن به ترانه سرایی این امکان برایم وجود ندارد. برای همین سعی کردم خودم بخوانم تا این ارتباط بلاواسطه را برقرار کنم. ترانه برای من ارتباط بلاواسطه نبود . من درهمین کنسرتهای معدودی که دعوت می شدم، در واقع آنچه که از این کنسرتها می گرفتم، چیزی نبود که من را بگیرد، البته نه به لحاظ مالی بلکه به لحاظ آن انرژی و احساس خلق و آفرینش! احساس می کردم خواننده دارد به منبع انرژی کائنات نزدیک می شود. اگر خودش آگاه و هوشیار باشد، می فهمد که دو سه هزار نفر روبروی او نشتسه اند و باتمام فکر و احساسشان ، می خواهند ببیند چه چیزی از دهان خواننده اشان بیرون می آید . در واقع با یک منبع بزرگ از انرژی روبرو هستند که من همیشه از این منبع خوشم می آمده است. باخودم گفتم چرا من نباید این کار را بکنم؟ منی که از ابتدا این کاره بودم و بایادگرفتن ردیف و آواز و ... روزهایم را سرکردم.
* شاید عملا در این کار با شکست مواجه می شدید! به هر حال این نیز خود یک ریسک بزرگ بود.
همکاری با آهنگسازان درجه یک و خوانندگان مطرح وخوش صدا این تجربه را برایم رقم زد و من واقعا دیگر حرص و ولع و اشتیاق آنچنانی برای ترانه سرایی نداشتم. صادقانه بگویم که در برهه ای وقتی آهنگسازسفارش کار می داد، برای اینکه ترانه ایم به گوش مردم برسد، همان شب و همان ساعت که ملودی را می گرفتم، ترانه را می نوشتم و نتیجه اش می شد«دلم گرفت»، می شد«معصومیت از دست رفته»، «سلام آخر»،«میم مثل مادر» و ... اما می دیدم که به لحاظ روحی و معنوی هیچ انرژی ای به من برنمی گردد، بلکه این انرژی بیشتر به خواننده ها برمی گردد. ضمن اینکه فکر می کردم ین منبع و مخزن انرژی های خوب، بیشتر به دلیل ترانه خوب و خلق واژه های ناب و دنیای است که با کلمات ساخته شده است.
بخیل نیستم و امیدوارم همه از این انرژی برخوردار باشندولی حق و انصاف نیست این انرژی فقط به خواننده برگردد.جالب این که در همه دوره ها همین اتفاق می افتاده است. درنهایت به این نتیجه رسیدم که از تجربیات 10-15 ساله همکاری باخواننده های خوب استفاده کنم و ملودی های خودم را برای صدای خودم استفاده کنم تا با مخاطبم ارتباط بلاواسطه داشته باشم. ضمن اینکه خیلی از دوستانم من را تشویق به خواندن می کردند. مرحوم ناصر عبدالهی برای اینکه من بخوانم، حتی پیشنهاد دوصدایی خواندن را به من داد و گفت در آلبومم به صورت میهمان در کنارم حضور خواهد داشت.
*و شما این ریسک را به سالهای بعد موکول کردید؟
خوب شاید شرایط را مناسب نمی دیدم. من وقتی اولین کارم را خواندم وآن را برای تنظیم به هومن نامداری سپردم، به اونگفتم این صدای خودم است. وقتی آن را گوش کرد و با استقبال مواجه شد به او گفتم خودم آن را خوانده ام. این کار را با خیلی ها کردم تا کسی به این دلیل که دارد صدای اهورا ایمان را می شنود، جانبداری نکند و یا گارد نگیرد. به این ترتیب تا امروز هفته قطعه تک منتشر کردم .
*سوالی که در این میان مطرح می شود این است که چرا همه از هر قشر و از هر حوزه ای ، فقط دغدغه خواننده شدن دارند؟
یقینا شرایط جامعه به نسبت دهه های پیش تغییرکرده است. دهه 60 بیشتر گرایش به سمت ادبیات بود و در دهه 70 همه به سمت شعر گرایش پیدا کردند، همانطور که در دهه 40-50 ادبیات داستانی گرایش همه بود. امروزه هم به واسطه حضور رسانه های مجازی و کلا پدیده ای به نام اینترنت که روز به روز گسترده تر هم می شود، و همچنین حضور نرم افزارهای موسیقی به قدری کارها را آسان کرده است که طرف با روزی یک ساعت وقت گذاشتن می تواند در طول یک سال، به راحتی کار با آنها را یادبگیرد و در آن حیطه فعالیت کند. این روزها بیشتر چیدمان مهم است تا هارمونی و کنترپوان و تنظیم و ...
امروزه ابزار موسیقی زیاد است و یک نفر وقتی به کمک این ابزار آهنگی می سازد، اگر خیلی هم فضا برای انتشار آن نداشته باشد، نهایتا آن را در فیس بوک خود منتشر می کند. بعداز مدتی سایتها او را جدی می گیرند و بعدتر هم تهیه کننده ها به سراغش می آیند و جدی جدی خواننده می شود.
*البته می توان به موسیقی امروز از دید یک هنر تجملاتی نگاه کرد. شاید بهتر باشد بگویم که این روزها هر کسی پولدارتر است راحت تر می تواند خواننده شود و صدایش را به گوش مردم برساند.
متاسفانه موسیقی پاپ امروزه بیش از هر چیزی به شرایط مالی بستگی دارد و درصد زیادی مه به عنوان خواننده وارد می شوند،از طبقه ای هستند که دستشان به دهانشان می رسد و تمنای جلوه دارند. دوست دارند دیده شوند و این چیزی است که در ژن و ذات همه هست. می توان گفت امروز خیلی همه چیز راحت شده است و همه می توانند خوانندگی را انتخاب کنند. طرف توی ماشین خود می نشیند و فلش خود را در پخش آن می گذارد و خودش هم با آن می خواند و اتفاقا خیلی هم متفاوت از آنچه خواننده می خواند نیست، چون خواننده هم همین طوری وارد عرصه موسیقی شده است.کسی هم به همکاری با آنها نه نمی گوید. به هر حال 500 تومان تا یک میلیون بیشتر هزینه می کنند و همه برایشان کار می کنند. نرم افزار زیاد است و بر روی صداهایشان کار می کنندو صدایی که شنیدنش کفاره می خواهد تبدیل به صدای محبوب نسل ها می شود. به این ترتیب سه عامل اینترنت و رسانه، حضور نرم افزارهای ساخت موسیقی و همین طور جوان هایی که تمنای جلوه گری دارند، در این قضیه دخالت دارد.
*اگر به این راحتی باشد که شما می گویید ما باید در روز شاهد ظهور تعداد زیادی خواننده باشیم که حضورشان می تواند برای موسیقی مضر باشد.
چنین چیزی حتی در دهه 50 هم با اینکه نزم افزار ها نبوده اند وجود داشته است و تعداد خواننده ها بسیار زیاد بوده است. اگر سری به آرشیو استودیوهای بل، پاپ و ... بزنیم با هزاران هزار کار از صدای خوانندگان مواجه می شویم که از میان آنها یکی می شود فرهاد، یکی می شود فریدون فروغی و ... یعنی از آن تعداد صدا و خواننده فقط 7-8 خواننده خوب به دنیای موسیقی معرفی و ماندگار شد. امروز هم اگر 10هزار خواننده داشته باشیم از هر ربع قرن برای هر یک سال یک خواننده خوب تحویل جامعه داده ایم. چنین چیزی در عصه پاپ بسیار مشهود است و در سنتی کمتر است چون ساز و کارموسیقی سنتی متفاوت است، اگرچه الان هم سنتی ها دارند به سمت پاپ می آیند و تمنای جلوه اشان خیلی بیشتر از حد و اندازه است.
*پس نمی توانیم دنبال خواننده خوب بگردیم.
اگر شروع موسیقی بعداز انقلاب را از سال 75-76 درنظر بگیریم، تا سال 1400 که 6 سال باقی مانده است، به سختی می توان 25 خواننده خوب را نام برد که در مقابل خوانندگانی همچون فرهاد، مازیار، فروغی ، عارف ، فرامرز اصلانی، افشین مقدم و ... قرارشان داد. مثلا اگر قرار باشد ما از چند خواننده خوب نام ببریم، می توانیم از حامی، مانی رهنما، نیما مسیحا و ... نام ببریم ولی وقتی از این تعداد بخواهیم بیشتر نام ببریم ، لکنت می گیریم چون واقعا خواننده خوب دیگر کم است.
*البته کسان دیگری هستند که می خوانند ولی در شباهت به این و آن واقعا کم ندارند و انگار از روی یکدیگر کپی برداری شده اند و به تولید انبوه رسیده اند. آیا شبیه خوانی کسی را به جایگاه خواننده دیگر می رساند؟
اصولا معتقدم که راهای موفقیت کپی نمی شوند وهیچ کسی نمی تواند با کپی از ایکس و ایگرگ خواننده خوب شود و خود را مطرح کند. بلکه باید هر کسی بگردد و توانایی های خود را پیدا کند و با تقویت آن نقاط قوت وتمرکز بر روی آنها خودش را جلو ببرد و مطرح کند. صاحب سبک شدن و دارا بودن جایگاه ویژه کار یک شب و دوشب و یکی و دوسال نیست و یک پروسه زمانبر است که علاوه بر معیارهای علمی به تجربه نیز نیازمند است. تا کی می شود یک صدای متوسط رو به پایین را به عنوان خواننده جا زد؟ حتی اگر تخفیفان هم بلیت کنسرت های او را با 70 درصد تخفیف بفروشد و سالنش پر از تماشاگر شود باز هم نمی توان صدای او را به خورد مردم داد.
*چه کسی در این میان ماندگار می شود؟
کسی ماندگار می شود که طی زمان ، خودش را ثابت کند و به جایگاه هر چند حداقلی برسد . چنین کسی وقتی تجربه هم پشت کارش باشد قابل ارزش و احترام است حتی اگر جایگاه او اندک باشد.مگر وقتی فرهاد کنسرت می داد چند تماشاگر داشت؟ حتی اگر 250 نفر به کنسرت او می رفتند، بازهم او فرهاد بود و کسانی که به کنسرتش می رفتند ، با زیر و بم او آشنا بوند و او را دوست داشتند و برای تک تک نت هایش علاقه نشان می دادند. اعتبار چنین چیزی به نظرم خیلی بیشتر از این است که به ضرب و زور تخفیفان و بلیت مهمان و به کمک تمهیدات ویژه سالن را پر کنی که دوهزار نفر به کنسرت بیایند و به تماشای تو بنشینند. چنین چیزی به هیچ وجه قابل بخشش نیست. ایده و آرزوی قلبی من این است که مخاطب واقعی کارهایم را دنبال کند .
* حضور این همه خواننده به هر حال مضراتی برای خوانندگان حرفه ای دارد. به این قضیه چگونه نگاه می کنید؟
نمی توان منکر تاثیر مثبت حضور آنها شد اگر چه جنبه منفی آنها بیشتر است که این وجهه منفی در فرهنگ و هنر نیز مشهود است. واقعا می بینیم که جوانهایی که در هر عرصه به جز فرهنگ و هنر هستند، ممکن است خیلی موفق تر از خوانندگی عمل بکنند.
. البته حضور اینها را می توان از این منظر نگا، ه کرد که چرخه اقتصادی موسیقی به جراین می افتد. به هر حال ترانه سرا، نوازنده، آهنگساز و تنظیم کننده همگی به کار گرفته می شوند و این کمکی است به بزرگتر شذن چرخه اقتصادی و مالی موسیقی. تاثیر مخربش نیز این است که با انتشار قطعاتی که هر گز آلبوم نمی شود تا تامین مالی کند، نه خودشان سود می برند و نه کسانی که آنها را گوش می کنند و تنها کسانی سود می برند برخی از سایت های موسیقی ، رسانه ها و ... اند . به هر حال این هم یک گردش مالی است که نمی شود کتمانش کرد.اگر یک سایت این هزینه ها را نگیرد چگونه باید تامین مالی کارمندانش شود؟ به نظرم اگر واقع بینانه به این قضیه نگاه کنیم، این کار در برابر منفعتش ، ضرر هم دارد و این ضرر را فرهنگ و هنر می برد. البته هنرمندانی که استخوان خرد کرده اند و خاک صحنه خورده اند و تجربه به قیمت گزاف کسب کرده اند ، خودفروشی نکرده اند خودنمایی نکرده اند وعادت نکرده انده هنرشان را فدای لابی ها کنند، متضرر می شوند.
*جراین این لابی ها چیست؟ منظورهمان مافیاست؟
بدترین چیزی که امروزه می بینیم همین قضیه لابی هاست. این لابی ها همان قدر در موسیقی ایران زیاد است که در آمریکا بر سر برجام لابی گری بود. اینها باعث می شود تا هنرمندی که تجربه ، دانش و علم بیشتری دارد، نظاره گر بی عدالتی شود . چون نمی تواند کارهایش را به راحتی به گوش مردم برساند بس که این لابی ها دست و پاگیرش شده اند. این یکی از معضلاتی است که شدیدا نیازمند آسیب شناسی است. همین ها به موسیقی لطمه های فراوان می زنند مثل اینکه کسی که خواننده نیست را خواننده جابزنی و کسی که آهنگساز نیست را آهنگساز جا بزنی و ... به هر حال چنین چیزهایی سلیقه های نازل ایجاد می کند و طیفی را گمراه می کند و به نسلی ضربه می زند. طبیعتا شنیدن ترانه و کلامی که ناترانه سرایان کارنابلدان رواج می دهند به ادبیات و موسیقی ضربه می زند و همین طور در موسیقی!
شیوع برخی از الفاظی که به هیچ وجه توجیهی ندارند اما به واسطه همین ترانه ها سرزبانها افتاده و وارد زبان محاوره مردم شده اند و نوجوانها مدام آنها را تکرار می کنند . این نوجوان ها جوانهای آینده هستند که بزرگ می شوند و یک روز بدنه اصلی جامعه را تشکیل می دهند. به این ترتیب بعداز مدتی چیزی از زبان فاخر فارسی باقی نمی ماند. دست کم گرفتن موسیقی در جامعه ضرر زیادی به فرهنگ هنر و تاریخ کشور می زند
تاریخ قاضی بی رحمی است که خس و خاشاک را کنار می زند و خوب ها را نگه می دارد و در عین اینکه تاریخ قاضی عادلی است، بی رحم است و به هیچ کس رحم نمی کند
هر چند که در زمان خودش ضربات جبران ناپذیری به جامعه و مردم می زند.
*اینکه سعی می کنید ترانه و ملودی و ... همگی از خودتان باشد موجب پیچیده شدن کارها نمی شود؟
سعی می کنم خیلی پیچیده نباشم و یک سری از کارها را برای خودم تولید می کنم که اهورا ایمان خیلی قابل تفکیک نباشد. سعی می کنم اهورا ایمان ترانه سرا ، اهورا ایمان ملودی ساز و اهورا ایمان خواننده با هم باشم. اما درنهایت کارهایی که انجام می دهم کارهای متعلق به شخص خودم است و خیلی در آنها مشخص نباشد که این جنبه کار برای اهورا ایمان ترانه سراست و آن یکی برای اهورا ایمان خواننده و ... دوست دارم یک کلیت غیرقابل تفکیک را در موسیقی ارائه بدهم که نهایتا یک پرفومنس ایجاد کرده باشم که از یک شخصیت واحد نشات گرفته است. اما برای دوستانی که دوست دارند با من در جایگاه ترانه سرا همکاری کنند، من همان اهورا ایمان ترانه سرا هستم.
اما گاهی پیش می آید که برخی دوستان که ملودی ها را بر روی ترانه هایم می شنوند ، می خواهند که در زمینه ملودی نیز با آنها همکاری کنم مثلا احسان خواجه امیری وقتی ملودی ام را شنید گفت دیگر ملودی نمی دهد و خودم ترانه و ملودی را با هم به او بدهم. شاید این هم فیلد جدیدی برای من است که دارد جا می افتد.
*این کارتان را سخت می کند. نمی کند؟
به هر حال هر کاری سختی های خاص خودش را دارد. من این کار را با اشتیاق برای خودم انجام می دهم و در واقع به نوعی تولید همزمان ترانه و ملودی دارم. این اصلا سخت نبوده و کار شاقی نست. ولی گاهی این قدر خودم ب خودم سخت می گیرم که ممکن است حتی یک سال بگذرد و آن اتفاقی که باید در شعر و ترانه بیفتد ، نمی افتد.مثلا«قصه اینجوری نبود» را شاید یک ونیم سال با خودم زمزمه کردم و گاهی ملودی کم می آورد ، گاهی ترانه کم می آورد و ... ولی گاهی در یک شب اتفاق می افتد و همه چیز درست می شود.
احساس می کنم چنین چیزی کمترین هدر رفت عاطفی و انرژی و زمان را دارد. چون قرار نیست با کسی کنار بیایم بلکه قرار است فقط با خودم کنار بیایم و خودم را اغنا کنم. قرار نیست خواننده را راضی کنم، یا آهنگساز و تنظیم کننده را و فقط باخودم طرف هستم.
*این انتشار تک قطعه چه منفعتی برای شما دارد؟ چون به نظر می رسد فقط از نظر مالی هزینه بر است و بازگشت سرمایه ندارد.
من هم از بقیه دوستان خبر ندارم که چرا تک قطعه منتشر می کنند ولی مردم ما وقتی آلبومی را می خرند که بدانند درون آن چیست و قرار است چه چیزی گوش کنند، چه سبک و سیاقی را با صدای چه خواننده ای گوش کنند و ... مثلا اگر محمد اصفهانی و همایون شجریان ، محسن چاوشی و ... آلبوم منتشر کنند، مخاطب می داند که قرار است چه گوش کند. چون پیش از این چند آلبوم از آنها شنیده اند.
تک تراک معمولا دوحالت دارد یکی اینکه جوانهایی که در حال معرفی خود به جامعه هستند و دیگری خوانندگانی که امتحان خود را پس داده اند و می خواهند به حضورشان تداوم ببخشند. چون وقتی یک آلبوم دو سال طول می کشد تا ساخته شود برای اینکه ارتباطشان با مردم قطع نشود، نسبت به انتشار تک تراک اقدام می کنند. چنین چیزی در همه جای دنیا اتفاق می افتد. درباره من هم باید مردم اول من را به عنوان خواننده می شناختند چون آنها پیش از این من را یک شاعر و یک ترانه سرا می شناختند. مردم دافعه دارند نسبت به خواننده شدن یک ترانه سرا و
طول می کشد تا آن دافعه تبدیل به جاذبه شود و طول می کشد تا مردم بپذیرند که یک ترانه سرا در واقع می تواند خواننده خوبی باشد و چه بسا از اول خواننده بوده باشد
کمااینکه من درشبکه های اجتماعی این دافعه ها را دیده ام. اگر بتوانم آن باور اینکه یک ترانه سرا نمی تواند خواننده خوبی باشد را ازمردم بگیرم و به آنها بقبولانم که من مجموعه ای از ترانه و ملودی و صدای خوب هستم، موفق شده ام. این تک قطعات می توانند در چنین زمینه ای به من کمک قابل توجهی کنند.
*مشکلاتی که در این زمینه مطرح است، چه مشکلاتی هستند؟
آنچه احساس می شود، و جایش بسیار خالی است عدم حمایت اصحاب رسانه است. همه از انتشار تک قطعات خوانندگان حمایت نمی کنند مگر اینکه آن خواننده مطرح باشد. از آنجایی هم که تک قطعات بازگشت مالی ندارند، اگر اصحاب رسانه هم بخواهند از این بابت به سود اقتصادی فکر کنند، واقعانمی توان به هدف رسید. چنین چیزی کار را به مراتب سخت تر می کند.درحای که رسانه ها باید ببیند چه کسی صدای خوب دارد و موسیقی جدی کار می کند و از اوحمایت کنند. اصحاب رسانه وموسیقی دوبال یک پرنده اند که اگر یکی از آنها نباشد پرنده قادر به پرواز نیست.